دانش و تاریخ سیاسیمشاهیر سیاست

امامقلی خان؛ سردار سربدار

در تاریخ پرفراز و فرود این مرز و بوم، انسان‌های شجاع و وفاداری را می‌توان یافت که جان شیرین خود را بر سر محافظت از مرزهای جغرافیایی، اعتقادی، ایمانی، باورها و ارمان‌های مردمان این سرزمین الهی گذاشته‌اند. شناختن و شناساندن آنان به نسل امروزی، به ویژه جوانان، از ضرورت‌های انکارناپذیر است. از زمرۀ این جانبازان و ایثارگران می‌توان از امامقلی خان، سردار صفوی نام برد که در مبارزۀ ضد استعماری همچون ستاره‌ای در آسمان تاریخ ایران می‌درخشد …

امامقلی بیگ پسر الله‌وری بیگ قوللر آقاسی از جانب پدر ارمنی و از مادر گرجی بود، پس از آنکه پدرش به فرمان شاه عباس به امیرالامرائی فارس و سپهسالاری ایران منصوب شد؛ او نیز با پدر به فارس رفت و در سال ۱۰۱۰ هجری هنگامی که پدرش در رکاب شاه عباس در خراسان با ازبکان می‌جنگید، لشکر به جزائر بحرین فرستاد و آن جزائر را که تا آن زمان در قلمرو حکومت هرمز و در دائرۀ نفوذ دولت پرتقال بود، در اواسط رمضان آن سال بگرفت و اموالی فراوان از غنائم آنجا را برای شاه به خراسان فرستاد.

شاه عباس به پاداش این دلیری که قسمتی از خاک وطن را امام قلی از قلمرو بیگانگان آزاد ساخته بود، او را به لقب «خان» سرافراز ساخت و چون در همان سال حکومت مستقل لار نیز به دست الله وردیخان منقرض گردیده بود، شاه عباس حکومت لارستان را هم به امام قلی خان سپرد و مقام امیر دیوانی را نیز بر منصب‌های وی بیفزود. پس از مرگ الله وردیخان، شاه، امیرالامرائی فارس و سپهسالاری ایران را نیز به امام قلی خان تفویض کرد.

خان جوان فارس کم کم در قلمرو حکومت خود قدرت و تسلط کامل یافت و تا سال ۱۰۳۱ هجری جزائر قشم و هرمز و متعلقات آنها را نیز به فرمان شاهنشاه صفوی از پرتقالیان باز پس گرفت و از مغرب تا حدود بندر بصره پیش راند، بطوریکه سراسر خاک فارس و کوه‌گیلویه و لارستان و بنادر جنوب، از بندر جاسک تا شط‌العرب و تمام جزائر خلیج فارس در دائرۀ حکومت و تسلط وی درآمد و به طور معمول بیست و پنج تا سی هزار سوار زبدۀ جنگاور که از بهترین سواران ایران به شمار می‌آمدند در زیر فرمان داشت.

فتح بحرین و بندر گمبرون و جزائر قشم و هرمز و قطع نفوذ دولت پرتقالیان و اخراج پرتقالیان از آبهای دریای فارس، و کوتاه کردن دست بیگانگان از این دریای باستانی ایرانی از درخشانترین اقدامات دوران شاه عباس بزرگ است که به تدبیر و همت و شجاعت ئ فداکاری امام قلی خان، مقتدرترین و فداکارترین، ثروتمندترین و نزدیکترین سرداران پادشاه مقتدر صفوی صورت گرفته است.

پرتقالیان، از زمانیکه بر جزیرۀ هرمز دست یافتند و امیر آن جزیره را تحت الحمایۀ خویش سلطنت شاه عباس برای حفظ و حراست سفائن جنگی متصرفات امیر هرمز است با قریب دویست میل از آبهای اطراف آن به تصرف درآوردند و چون سواحل جزیرۀ هرمز برای کشتیهای کوچک جنگی ایشان پناهگاه مناسبی نداشت، ساحل گمبرون را لنگرگاه کشتی‌های خود قرار دادند و در سالهای نخستین سلطنت شاه عباس برای حفظ و حراست سائن جنگی در آنجا قلعه‌ای بنا کردند، در پناه این قلعه همیشه بیست و پنج تا سی کشتی کوچک مسطح حاضر بود و دیده‌بانان جزیرۀ هرمز به محض اینکه در دریا کشتی تجارتی بیگانه‌ای را می‌دیدند، با شلیک توپ سفائن جنگی خود را خبر می‌کردند تا برای گرفتن حق‌العبور از بندر گمبرون به استقبال بروند و راه را بر آنان ببندند پس از تصرف بحرین که با قیام خواجه معین‌الدین فالی و جنبش ایرانیان ساکن بحرین و حملۀ لشکری که از طرف امام قلی‌خان برای آزاد ساختن بحرین گسیل شده بود، صورت گرفت، پرتغالیان در هرمز، گمبرون و سائر بنادر و جزائر اطراف با ایرانیان به سخت‌گیری و بد رفتاری آغاز نهادند، شاه‌عباس برای رهائی ایرانیان از ستمگری بیگانه و قطع نفوذ آنان و آزادی بنادر و جزائر خلیج فارس از یونج پرتغالیها، مصمم شد که به بیگانگان را از سواحل خلیج فارس رانده و دست آنها را کوتاه کند و الله‌وردیخان امیرالامرای فارس را مأمور انجام این مقصود کرد الله‌وردیخان به سال ۱۰۲۲ هجری پسر خود امام قلی‌خان را که حاکم لار بود، به تسخیر بندر گمبرون فرستاد ولی تصرف قلعه گمبرون در این سال میسر نشد و امام قلی‌خان سال بعد، زمانی که پس از مرگ پدر، به جای او، امیرالامرای فارس شد، آن قلعه را به تصرف درآورد ویران ساخت و قلعه زیبای محکمی به سبک قلاعی که آنزمان در اروپا ساخته می‌شد، در سیصد قدمی آن و دور از دریا بنا نهاد. از آن پس بندر گمبرون از دست پرتغالیان خارج شد و در قلمرو حکومت فارس درآمد و امام قلی‌خان حکومت و حراست آن بندر را به یکی از سرداران خویش سپرد، این بندر پس از آنکه امام قلی‌خان جزیره هرمز را نیز به تصرف درآورد، ترقی بسیار کرد و به بندر عباس موسوم شد و مرکز تجارتخانه‌های مهم انگلیسی و هلندی گردید.

امام قلی‌خان امیرالامرای فارس در سال ۱۰۳۱ هجری، به نمایندگان انگلیسی کمپانی هند شرقی اخطار کرد، که اگر در جنگ ایران و پرتغال با شاه ایران یاری نکنند، تمام ابریشمی را که در ایران دارند توقیف خواهد شد و امتیازات تجارتی که از آن پیش گرفته‌اند از میان خواهد رفت، لیکن اگر با دولت ایران از در اتحاد درآیند، خساراتی که از جنگ با پرتغالیان بدیشان برسد از طرف ایران تلافی خواهد شد و به ایشان پرداخت خواهد گردید، بر اثر این التیماتوم سیاسی جدی امام قلی‌خان، اولیای کمپانی هند شرقی ناگزیر به اتحاد با ایران شدند و در روز اول محرم سال ۱۰۳۱ هجری برابر با ۱۶ نوامبر ۱۶۲۱ میلادی به واحدهای جنگی خود در اقیانوس هند دستور شرکت در جنگ با پرتغالیان زیر نظر و فرمان امام قلی خان سپهسالار ایران صادر کردند، امام قلی‌خان هم به قنبر بیگ خان حاکم لار دستور داد که نسبت به جزیرۀ هرمز دعوی مالکیت کند و آن جزیره را مانند پیش، یعنی قبل از حمله آلبوکرک به هرمز، خراجگزار خود شمارد، پرتغالیها به این دعوی جواب سخت دادند و در نتیجه آتش جنگ روشن گشت.

امام قلی‌خان با سپاه فراوان از شیراز به جانب لار حرکت کرد و نخست یکی از سرداران خود به نام شاهقلی بیگ را با سه هزار سرباز ورزیده و جنگ آزموده مأمور تسخیر جزیره قشم ساخت، همچنین، ورود و خروج کشتی‌ها و قایق‌ها را از هرمز به سواحل بندر گمبرون و بالعکس ممنوع کرد و سپس با سپهسالار خود امامقلی بیگ از طریق لار عازم بندر گمبرون گردید و چون اطلاع یافت که سفائن انگلیسی از هندوستان به جاسک آمده‌اند، مأموری نزد ادوارد مونوکس نمایندۀ انگلیسی کمپانی هند شرقی به میناب فرستاد و پیغام داد که برای بستن پیمان اتحاد، امیرالامراء خود شخصاً بدانجا خواهد رفت.

روز ۲۴ صفر ۱۰۳۱ هجری برابر با هشتم ژانویه ۱۶۲۲ میلادی امام قلی خان به اتفاق امام قلی بیگ سپهسلار خود به میناب رسید، و بی‌درنگ با نماینده انگلیسی کمپانی هند شرقی به مذاکره پرداخت و قرارداد اتحاد برای جنگ با پرتغالیان را امضاء کرد.

پس از عقد این معاهده، امام قلی‌خان شتابان به جانب بندر گمبرون حرکت کرد و نیروهای جنگی خود را در معیت واحدهای دریائی انگلیسی، روز ششم ربیع‌الاول آن سال برابر با نوزدهم ژانویه ۱۶۲۲ میلادی به سرداری امام قلی بیگ به کناره‌های جزیرۀ هرمز که شاعری انگلیسی در وصف آن جزیره گفته بود: «اگر دنیا حلقه انگشتری باشد هرمز نگین آن است» و از شکوه و عظمت و رونق و ثروت آن داستانهای شگفت و دلکش در صفحات تاریخ دریای پارس به جای مانده است، فرستاد.

نیروی دریائی پرتغال در بندر هرمز، مرکب از پنج کشتی جنگی بزرگ و دو کشتی جنگی کوچک و زورقهای جنگی خرد و بزرگ بادبانی بسیار بود بعلاوه دو کشتی بزرگ نیز که هر یک مجهز به سی توپ و سیصد مرد جنگی بود، و با حاکم جدید پرتغالی جزیره به نام سیمون دوملو که از طرف نائب‌ارسلان پرتغال در هندوستان، به کمک روی فری‌یرا فرمانده پرتغالی ناوگان پرتغال در آبهای هرمز آمده و به جای فرانسیسکو دوسوزا حاکم پرتغالی متوفای جزیره در آنجا حکومت میکرد، نیز پشتیبان این نیروی دریائی به شمار می‌رفا.

قلعه قشم را شاهقلی بیگ و سپاهیان وی از جانب خشکی محاصره کرده بودند و مدافعین پرتغالی قلعه به پایداری برخاستند و چون سه روز قلعه زیر آتش توپخانه ایرانیان قرار گرفت، قسمتی از حصار قلعه ویران گشت و قلعه قشم گشوده شد و سربازان امام قلی خان جزیره را متصرف شدند و (روی فری یرا) سردار پرتغالی که در جزیرۀ قشم بود اسیر گردید و امیر زین‌الدین محمد حاکم مغستان که به وطن خود خیانت کرده و به کمک پرتغالی‌ها شتافته بود به امر امام قلی‌خان اعدام شد.

روز ۲۸ ربیع‌الاول سال ۱۰۳۱ هجری برابر با نهم فوریه ۱۶۲۲ میلادی امام قلی‌خان به اتفاق سرداران سپاه خود علی‌قلی بیگ و پولادبیگ و شارقعلی محمد سلطان و علی‌بیگ، با سه کشتی جنگی و سه هزار سپاهی به استحکام مواقع نظامی پرداخته، در حالیکه خود شخصاً فرماندهی عملیات نظامی را در دست داشت در میان امواج کف‌آلود ساحل جزیره، جنگ هرمز را آغاز نهاد.

پرتغالیان به دفاع برخاستند و پس از آنکه عده‌ای از ایرانیان مهاجم را کشتند، به درون قلعه نظامی بزرگ و مستحکمی که از سنگ خارا ساخته شده و دژی نفوذ ناپذیر با برج و باروهای بسیار و توپهای آتشی و حصارهای سنگی بود و خرابه‌های آن تا امروز هم باقی است، پناه بردند.

دو هفته، روز و شب، جنگی سخت و هول‌انگیز در داخل جزیره هرمز و برگرد حصارهای خارجی آلبوکرک به شدت ادامه داشت، و دریای خروشان را شب و روز در آتش و خون و دود گرفته بود، روز ۱۲ ربیع‌الثانی برابر با ۲۴ فوریه، قوای بحری ایران به قوای دریائی پرتغالیان حمله کردند و کشتی مخصوص امیرالبحر پرتغال، موسوم به کشتی سان پدرو را که ۵۹۰ تن گنجایش داشت آتش زدند.

پرتغالی‌ها برای آنکه آتش به سائر کشتی‌ها سرایت نکند، لنگر کشتی‌سان پدرو را بریدند، و آن را به اختیار باد در دریا رها کردند و در حدود جزیرۀ لارک کشتی مزبور به دست سپاهیان ایران افتاد و محمولات آن که بیشتر توپ و اسحله و ادوات جنگی بود، به چنگ ایرانیان درآمد.

روز چهاردهم جمادی‌الاولی برابر با ۱۷ مارس سپاهیان ایران با پرتغالیان جنگ سخت و وحشتناکی را آغاز کردند و پس از نه ساعت جنگ و زد و خورد خونین، عاقبت پرتغالیان به درون قلعه گریختند و در همان احوال نیز سپاهیان ایران به فرمان امام قلی‌خان قسمت پرتغالی‌نشین جزیره را آتش زدند. پس از این جنگ ایرانیان برای به تصرف درآوردن قلعه هرمز تلاش فراوان کردند و عدۀ بی‌شماری از ایرانیان کشته شدند، شاهقلی بیگ، سردار امام قلی خان، چون چنین دید، دویست تن از شجاعان جنگنده را به فرمان امام قلی خان انتخاب کرد و از میان آتش توپ و تفنگ محصورین گذشته، به یکی از باروهای قلعه رسید و آن را به تصرف درآورد، اما چون از دویست مرد جنگی که به همراه وی حمله کرده بودند جز عدۀ معدودی باقی نمانده و بقیه کشته شده و از بین رفته بودند بیش از نیم ساعت نتوانست آن بارو را در تصرف خود نگهدارد، به ناچار، با چند نفر باقی مانده یاران دلاور خود، عقب‌نشینی کرد و به نزد امام قلی‌خان بازگشت.

در روز دهم جمادی‌الاولی دو کشتی دیگر از پرتغالیان غرق گردید و در همان احوال شدت و فشار حملۀ ایرانیان به قلعه زیادتر می‌شد، محصورین قلعه ناچار از در صلح درآمدند و در روز ۱۵ جمادی‌الاولی پرتغالیان دو نفر را برای درخواست صلح به اردوی امام قلی‌خان فرستادند، امام قلی‌خان پیشنهاد صلح آنان را به بهانۀ آنکه از شاه دستور صلح ندارد پذیرفت و به جنگ ادامه داد. روز هجدهم جمادی‌الاولی قسمت بزرگی از قلعه با گلوله توپ فرو ریخت ولی پرتغالیان با وجود کمی آذوقه و مضیقۀ آب، در داخل قلعه به پایداری ادامه داده و شدیداً مقاومت کرده و از ورود سپاهیان ایران به قلعه، به سختی جلوگیری کردند، در روز دوم جمادی‌الثانی برابر با چهاردهم آوریل یک کشتی که حامل دسته‌ای از اعراب ساحلی بود و به کمک پرتغالیها می‌آمد در حدود هرمز پدیدار، شد و چون خود را در خطر دید سپاهیان ایران دید، خواست تا راه دیگری در پیش گیرد ولی سپاه دریائی ایران بر آن کشتی دست یافت و هشتاد تن از اعراب را گردن زدند و بقیه را دربند کردند و کشتی را متصرف شدند.

روز هفتم جمادی‌الثانی حصار خارجی قلعه به تصرف امام قلی‌خان درآمد و پرتغالیها به درون حصار داخلی قلعه رانده شدند و عاقبت در نهم جمادی‌الثانی (۲۱ آوریل ۱۶۲۲)، پرتغالیها حاضر به تسلیم گشتند به شرط آنکه امام قلی‌خان اجازه دهد سفائن انگلیسی، بازمانده آنان را به هندوستان برسانند، امام قلی‌خان اجازه داد و بدین ترتیب روز یازدهم جمادی‌الثانی قلعۀ عظیم هرمز تسلیم شد و پرچم پرتغال که متجاوز از یک قرن برفراز قلعه البوکرک هرمز در اهتزار بود و همچنین مجسمۀ البوکرک که در درون قلعه برپا ایستاده بود با حسن تدبیر و فداکاری و جنگاوری دلیرانۀ امام قلی‌خان امیرالامراء فارس، الی الابد فرود آمد و در هم فرو ریخت و نفوذ دولت پرتغال در دریای پارس پایان گرفت.

در این جنگ ۵۰ هزار نفر از سپاهیان ایران به فرماندهی شخص امامقلی خان شرکت داشتند و عده مقتولین سپاه ایران را بیش از هزار نفر نوشته‌اند. بازماندگان پرتغالی جزیره که نزدیک به سه هزار نفر بودند با امر و اجازۀ امام قلی‌خان به هندوستان و سواحل عمان برده شدند و خزائن و اسلحه و آذوقه و وجوه نقد آنان که به ارزش قریب دو میلیون اکوی اسپانیولی آن زمان بود به تصرف ایرانیان درآمد و هفتاد عراده از توپهای متصرفی ایرانیان در هرمز تا زمان شاه سلیمان صفوی زینت‌بخش میدان نقش جهان اصفهان بود، و از این توپها بلار و شیراز و حتی بغداد هم فرستاده شد، از جمله غنائم هرمز که نصیب سپاهیان ایران گردید دو ناقوس بزرگ بود که از کلیسای بزرگ شهر هرمز به نام (نتردام دولسپرنس) به دست آمد که زنان مسیحی پرتغال به این کلیسا هدیه کرده بودند و بر روی آن ناقوسها این عبارت حک شده بود: «برای ما زنان دعا کنید، خداوند اعقاب شما را بیامرزد» و دیگر ساعتی بزرگ و باشکوه بود که به اصفهان بردند و بر سر در بازار قیصریۀ اصفهان نصب کردند.

محمود شاه پادشاه هرمز و وزیرش و مستوفی او و رئیس نورالدین قاضی هرمز که با پرتغالیها سازش کرده بودند، به امر امام قلی‌خان به شیراز آورده شدند و امام قلی‌خان حکومت جزیره هرمز را به ولدخان سلطان یکی از سرداران صفوی واگذر کرد، که در قلعه‌ای که به امر امام قلی‌خان در نزدیکی قلعه مخروبه پرتغالیان ساخته شده بود. سکونت کند، سفائن انگلیسی نیز به تدبیر امام قلی‌خان سهم خود را از غنائم جنگی به ایران فروختند و خود راه هندوستان را در پیش گرفتند.

از دست دادن جزیره هرمز بنیان قدرت و تسلط پرتغالیها را در هندوستان و بحر عمان و خلیج فارس متزلزل ساخت، آلفونسودآلبوکرک امیرالبحر پرتغالی و فاتح جزیرۀ هرمز گفته بود که مرکز روابط تجارتی آسیا و هندوستان سه نقطه است یکی تنگۀ مالاکا، و دیگر عدن، و دیگری هرمز که از آن دو مهمتر است و با داشتن این سه تنگه پیشنهاد کرده بود که دولت پرتغال خود را مالک دنیا بخواند، خوشبختانه به همت سردار رشید ایران امام قلی‌خان امیرالامرای فارس این آرزوی آلفونسو برای همیشه صورت عمل به خود نگرفت و قسمتی مهم از آب و خاک وطن ما که هم اکنون هم روز به روز به ارزش اقتصادی و نظامی آن بیشتر واقف می‌شویم، به خاک ایران پیوسته شد و ساکنین این قسمت از کشور از چنگ بیگانگان نجات یافته و از تسلط خارجی آزاد شدند.

امام قلی‌خان با آنکه در فارس صاحب اختیار مطلق بود و مانند پادشاه مستقلی حکومت می‌کرد، هیچگاه سر از اطاعت شاه‌عباس نپیچید و همیشه برای اجراء دستورهای او آماده بود و شاه نیز به خان فارس اعتماد کامل داشت و او را از تمام سرداران و بزرگان ایران مهمتر و عزیرتر می‌داشت، و در جنگهای ایران و عثمانی، همیشه امام قلی‌خان با سپاه فارس، در رکاب شاه عباس بود و دقیقه‌ای از خدمتگزاری و اجراء اوامر پادشاه خودداری نمی‌کرد، اطمینان و اعتماد شاه عباس به امام قلی‌خان به آن پایه بود که در دوران حکومت وی هرگز به فارس نرفت و امام قلی‌خان را در اداره قلمرو حکومت خویش کاملاً آزاد و بی‌رقیب گذاشت.

امام قلی‌خان توانگرترین حکام ایران بود، با آنکه همه ساله هدایای گرانبهائی از نقد و جنس برای شاه عباس می‌فرستاد، دارائیش به قدری بود که مخارجش تقریباً با مخارج شاه برابری می‌کرد چنانکه روزی شاه عباس در مجلس دوستانه‌ای به شوخی به او گفت: «دلم می‌خواهد تو روزی یک عباسی از من کمتر خرج کنی تا میان پادشه و خان شیراز مختصر تفاوتی باشد».

امام قلی‌خان مردی بود بسیار بلند همت و کریم و مهربان، و به همین سبب، گذشته از شخص شاه، رجال دولت و سران سپاه و مردم نیز دوستش می‌داشتند و او را محترم می‌شمردند، و در مدت سال، مکرر برای دیدار شاه به اصفهان یا مازندران می‌رفت، و اگر شاه با آزمودۀ خود برای خدمت حاضر می‌شد، شاه نیز او را در کمال گرمی می‌پذیرفت، و در سفر و حضر به خانۀ تو می‌رفت و ساعتها با او به مصاحبت می‌پرداخت، گاه نیز جمعی از سران کشور و حتی مهمانن بیگانه و سفیران خارجی را به خانۀ وی می‌برد و در آنجا پذیرایی می‌کرد، چنانکه در شب چهارشنبه ۲۷ ماه رجب سال ۱۰۲۸ هجری، سفیران اسپانیا و هندوستان و انگلستان و عثمانی را با جمعی از سران و ندیمان خود، به خانه‌ای که خان فارس در محلۀ عباس‌آباد اصفهان داشت برد و روی مهتابی آن خانه با ایشان به باده‌گساری و صحبت مشغول شد، در این مجلس چون خان عالم سفیر هند چپق می‌کشید و دود چپقش شاه را مغذب می‌داشت، ناگهان بی‌عمامه از جا برخاست و به سوی دیگر مهتابی رفت و در راه عمامه امام قلی‌خان را از سر او بر گرفت و در گوشه‌ای زیر سر نهاد و خود را به خواب زد و ضمناً دستور داد که عمامۀ خودش را به خان فارس بدهند.

در مجالس مهمانی شاه، امام قلی خان همیشه بالادست سایر حکام و بزرگان ایران و در کنار شخص شاه می‌نشست و چون مردی فربه و درشت استخوان و موقر بود و در مجالس میهمانی نیز برخلاف شاه، لباسهای فاخر و زربفت می‌پوشید، شکوه و همیمنۀ خاصی داشت.

قدرت او در فارس یعنی قلمرو حکومتش نیز به حدی بود که مردم آن نواحی احکام او را مانند احکام شاهی محترم می‌شمردند، و چون شاه عباس از آغاز حکومت وی هرگز به فارس نرفته بود، او را پادشاه واقعی فارس می‌دانستند.

دستگاه حکومتی خان فارس در شکوه و جلال با دربار سلطنتی اصفهان رقابت می‌کرد و گذشته از اسباب و اثاثۀ گرانبها و ظروف سیمین و زرین و جواهرنشان بسیاری که در مجالس پذیرایی او دیده می‌شد، آداب و رسوم و تشکیلات دیوانی او نیز مانند دربار شاهی بود، نوشته‌اند که در شیراز برای تربیت جوانان مدرسه‌ای به ساخت و به تعلین جوانان مستعد برای خدمت به وطن در فنون مختلف علاقۀ خاصی نشان می‌داد چنانکه محمدعلی گیر گراق، که بعدها وزیر خزائن مالیه شاه عباس و جانشین شاه‌صفی گردید و سالیان دراز مالیۀ کشور را زیر نظر داشت، و در کمال تقوی و درستی، خدمات گرانبهائی به شاه عباس کرد خزانه مملکت را حفظ نمود، زیر نظر امام قلی‌خان تربیت شده، و به یمن تربیت او استعداد نهفتۀ این جوان چوپان، به منصۀ ظهور رسید، و داستان زندگانی این مرد بزرگ چنان بود که: به جوانی چوپان برخورد کرد، که در حوالی جلگه اصفهان شبانی می‌کرلد، حاضر جوابی و صداقت او شاه را خوش آمد و دستور داد که محمد علی چوپان را امام قلی‌خان سپهسالار تربیت کند، محمدعلی چوپان با حسن تربیت و مراقبت امام قلی‌خان شاه‌عباس رسید و ناظر خزانۀ سلطنتی شد و گویند پس از مرگ شاه عباس، حاسدان بر وی حسد بردند و نزد شاه صفی از او سعایت کردند و گفتند که محمدعلی بیگ وزیر در اموال و جواهر خزانه حیف و میل کرده است، شاه صفی دستور داد دفاتر خزانه را تطبیق کنند، و چون دفاتر با موجودی خزانه راست بود، حاسدان و بدخواهان به شاه صفی گفتند که جواهر گرابنها از خزانه به خانه محمدعلی بیگ وزیر منتقل شده است، شاه بدون خبر، به خانه محمدعلی بیگ وزیر رفت و با حضور او یکایک اطاقها و پستوها را تفتیش کرد و در هیچ کجا اثری از اشیاء نفیس و جواهرات نیافت، ولی در پایان بازدید، اطاقی که بر در آن سه قفل بزرگ پولادین زده بودند توجه شاه را جلب کرد، شاه صفی دستور داد آن اطاق را بگشایند، محمدعلی بیگ با تضرع و التماس از شاه استدعا کرد که از گشودن این اطاق صرفنظر شود، بر حس کنجکاوی شاه افزود و پس از گفتگوی زیاد، و اصرار شاه و ممانعت وزیر، بالاخره اطاق گشوده شد، و شاه صفی با کمال تعجب، جز یکدست لباس پاره و کهنه شبانی، و یک انبان چرمی چوپانی و یک جفت گیوه کهنۀ بیابانی و یک نی ساده که به دیوار آویخته بود، چیزی در آن اطاق ندید، سبب آن همه ممانعت و اصرار وزیر را در نگشودن این اطاق پرسید، محمدعلی بیگ جواب داد، آنچه تاکنون دیدید، اموال و اثاثه‌ای بود که شاه عباس به من عطا کرده بود، و مال من نبود، اما آنچه در این اطاق دیدید اثاثۀ خود من و تنها اموال من است که شاه عباس آنها را به من بخشیده است، که هر وقت از خدمت مرخص شوم با همین لباس چوپانی دوباره شبانی را از سر گیرم و بی‌لباس نمانم، شاه صفی از بدگمانی خود شرمنده شد و بر درستی و راستی او در دل آفرین گفت. چنین مرد درستکار و کارآمدی با مراقبت و نظارت امام قلی‌خان تربیت شده بود.

امام قلی‌خان به آباد کردن فارس علاقۀ بسیار داشت، در شهرها و راهها کاروانسراهای متعدد بنا کرد، و برای نزدیک کردن راههای کاروان‌رو به بریدن کوهها و ساختن پلهای بزرگ همت گماشت، در نشر علوم و صنایع و تشویق دانشمندان و شاعران عشق و علاقه نشان می‌داد، و جمعی از شاعران زمان مانند حکیم لایق، ملا یگانه، ملا یکتا، ملا مفید، ملا ترابی بلخی، در خدمت او به سر می‌بردند و گروهی از خوشنویسان و نقاشان در سایه تشویق و نوازش او زندگی می‌کردند، حتی وقتی به تقلید شاه عباس، ملا ترابی بلخی شاعر و نقاش را به سبب آنکه قصیده‌ای در مدحش سروده بود بزر کشید، و برابر وزن او طلای ناب بدو داد.

امام قلی‌خان همه سال، هنگام نوروز و اعیاد بزرگ دیگر برای شاه عباس هدایای بسیار و گرانبها از پول نقد، و ظروف طلا و مرصع، و پارچه‌های نفیس، و اسبان قیمتی و امثال آنها می‌فرستاد، با این همه در برابر شاه عباس، مانند غلامی، مطیع فرمان وی بود و پست‌ترین دستورات او را با اشتیاق فراوان اطاعت می‌کرد، روزی در ماه جمادی‌الثانی سال ۱۰۲۷ هجری شاه عباس در باغ جنت قزوین به (دن گارسیا دوسیلوا فیگوره‌آ) سفیر پادشاه اسپانی بار داده بود، همین که وقت بازگشت سفیر فرارسید، چون از همراهانش کسی نزدیک نبود، آهسته به مترجم خود گفت از دربان مجلس شاه بپرسد که اسبش را آورده‌اند یا نه، شاه که نزدیک سفیر و مترجم نشسته بود، گفتگوی آن دو را شنید، و به امام قلی‌خان دستور داد که در این باره تحقیق کند، خان فارس با همه فربهی و سنگینی، بی‌درنگ از جای جست و از تالار بیرون دوید و از شتابی که داشت، بی‌کفش، با پای برهنه، تمام خیابان مره ری را که در مقابل عمارت بود، دوان دوان پیمود تا به در باغ رسید. سپس باز دوان دوان و عرق‌ریزان با پاهای تر شده، برگشت و خبر آورد که اسب سفیر حاضر است. شاه سفیر اسپانی گفت: «می‌بینید که خان فارس چقدر شما را دوست می‌دارد». سفیر که از منظور سیاسی شاه نسبت به خلیج فارس و جزیرۀ هرمز بی‌خبر نبود، خنده‌کنان گفت: «خان در اطاعت اوامر اعلیحضرت از هیچ کاری دریغ ندارد، و با همه فربهی فقط برای اطاعت فرمان پادشاهی اینطور پابرهنه می‌دود».

شاه عباس همه ساله چند تن از زنان یا کنیزکان حرم خود را به سرداران و کسانی که مورد توجه و مرحمت خاص وی بودند می‌بخشید، از آن جمله یکی از زنان حرم خود را نیز به امام قلی خان داده بود، نوشته‌اند که این زن چون به خانۀ خان فارس رفت پس از شش ماه پسری آورد که به ظاهر فرزند امام قلی خان بود، ولی شایع شده بود که از شاه عباس به وجود آمده است. پس از مرگ شاه عباس، جانشین او شاه صفی از بیم آنکه مبادا این پسر که صفی قلی خان نام داشت به ادعای سلطنت برخیزد و با قوای مجهز پدرش بر وی قیام کند. مصمم شد که امام قلی خان را با برادر و نزدیکان و پسرانش از میان بردارد، و در سال ۱۰۴۲ هجری امام قلی خان را با سه فرزندش صفی قلی خان و فتحعلی‌بیگ و عیلقلی بیگ از فارس احضار کرد، نوشته‌اند که پسران امام قلی خان از این سفر بیمناک بودند و پدرشان را از این سفر بر حذر می‌داشتند، ولی امام قلی خان گفت اگر کشته شوم، نمی‌توانم خلاف امر شاه کنم. با پسران خود به قزوین حرکت کرد، شاه صفی در پایان یک شب مهمانی دستور داد پسران امام قلی‌خان را گردن زدند و سرهای بریدۀ آنان را نزد پدرشان امام قلی‌خان که در خانۀ خود بود فرستادند وقتی سرهای بریده پسران امام قلی‌خان، به دست حسین بیگ ناظر دربار شاه صفی، در سینی سر پوشیده جلو امام قلی‌خان نهادند دانست که او هم باید قربانی شود و رخصت گرفت به نماز ایستاد و پس از نماز با گشاده‌روئی، خدا را شکر نمود و بدون اظهار ضعف و ترس، و با قوت و متانت برای کشته شدن حاضر شد، سر او را بریدند و به خدمت شاه صفی بردند…

……………..

دکتر کیانوش کیانی هفت‌لنگ

نمایش بیشتر

سید محسن مدنی بجستانی

مهندس برق قدرت - فوق لیسانس علوم سیاسی

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا