طنز

آش لخشک دواست

دی در جمعی نشسته بودیم و شیخ در میانه ما، که ناگه دخترکانی زیبا و موزون وارد در محفل شدندندی! سراسیمه با غم وعطش رو به شیخ نموده گفتندی:
شیخا ما مانده ایم و کس به دنبال ما نیست هرچه سرخاب سفیداب نمودیم و به مشاطه رفتیم اثر نکرد ، وسوسه شدیم و دماغ خود را دادیم حکیم بریدو چکش زد و دوخت و بست و سربالا کرد نشد چه کنیییییییییی م بی یار و مونس
شیخ ما پرسید آیا آردی رشته نموده اید گفتن چههههههههه

 

!شیخ دوباره گفت رشته ای آش کرده اید

 

آیا آش، آن هم آش لخشک پخته اید 
دخترکان گفتند یا شیخ نه
شیخ فرمود بسازید آش لخشکی پر نعنا داغ و کشک و بر آن بخوانید تفئلی نیک و نذر کنید بر در خانه صاحبان پسر تا باز جامعه و یار بسامان آید

چون شنیدند و گرفتند کلید قفل بخت خویش، فریاد و جیغ براوندندی و از در و دیوار بالا رفتندی!

 و از محفل ما برون جستندی و ما متعجب که ما پسران طالب علم نشستندی و این دختران ما راندیدندی، از شیخ پرسیدم ما بودیم و تو آنها را به آش لخشک توصیه نمودندی، فرمود ای فرزانه پسر آرام گیر که دختر زمانی چشم اش بینا شود که طعامی نیک بهر کسی بسازد، دختر کور خود می بیند و منتظر رویا، بگذار چشمش بینا شود .

194978_bIDIrXNd

 

چون شنیدیم، خوشحال منتظر نشستیم اما کنون که مرقوم می کنم نه آشی آورده اند و نه حال آش دارم و نه بوی آشی می آید. کلا بازار همه کساد است چون دختران نمی خواهند آش بپزند، آش برای خانه است و اینگار خانه ها مکانی ست که هستیم. در خراب شده دنیای کنون همه خانه ها مکان شده اند و بر در مکان، کسی آش چرا بیارد وقتی فردا شبش بر در مکان دیگر است و یک خانه نمیخواهد.

فهمیدم خانه گم کرده ایم خانه …… آری خانه با مکان فرق دارد

 در خانه مرد و زن میزیند و میزایند و می پرورانند و میمیرند
و در مکان نه میزایند و نه…………

فهمیدم چرا غذای سنتی ما باید قل قل کند و یواش جا بیفتند چون مال خانه است و نه مکان

 

نمایش بیشتر

سید محسن مدنی بجستانی

مهندس برق قدرت - فوق لیسانس علوم سیاسی

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا