دانش و تاریخ سیاسی

روند شکل گیری دولت ملی پس از قرار داد وستفالیا

مقدمه

پیمان وستفالی، پیمان‌نامه‌ای است که پس از پایان جنگ‌های سی ساله مذهبی در اروپا (۱۶۱۸-۱۶۴۸) میان کشورهای اروپایی در ۱۶۴۸ میلادی بسته شد. در این پیمان تمام کشورهای اروپایی به جز بریتانیا و لهستان شرکت داشتند. وستفالی نخستین پیمان صلح چند جانبه پس از رنسانس در اروپا است. این پیمان بعدها منجر به معاهدات بزرگ مشابهی بین کشورها شد که در نهایت به قانون بین‌الملل انجامید. صلح وستفالیا، الگو و پایه جامعه ی ملل و سپس سازمان ملل متحد گردید.

در این پیمان حقوق برابر و یکسان کشورها به عنوان واحدهای سیاسی مستقل برای نخستین بار مطرح و مورد پذیرش قرار گرفت. مطابق این پیمان کشورهای مستقل حق تعیین سرنوشت خود را دارند، برابر اند و حق دخالت در امور هم را ندارند. بنابراین این پیمان گاه در تعارض با جهانی سازی و دخالت‌های نظامی، انسانی و دخالت علیه دولت‌های شکست خورده (زمینه‌ی باندهای تروریستی) است.

امروزه قدرت کشورها بر اساس معیاری به نام دولت ملی تعیین می شود. دولت ملی است که برای تامین منافع ملی و تامین نیازهای شهروندان در حوزه خارجی با سایر کشور ها به تعامل می پردازد. دولت ملی به معنی جدید پس از قرارداد وستفالیا شروع شد و هر روز به سمت تکامل خود نزدیک تر می شود.

با وجودی که درعمل دولت به معنی کلاسیک وسنتی از دیرباز وجود داشته است، اما مطالعات جدی و سازماندهی شده دراین حوزه تقریبا بکر وجدید است. درمیان بازیگران متعارف در سطح نظام بین المللی دولت ها یا بازیگران کشوری از اقتدار بیشتری برخوردار است. دولت ها تا کنون تعیین کنندگی بی بدیلی در عرصه های متفاوت از جمله جنگ و صلح که بی تردید از موضوعات مهم و پیچیده بین المللی است داشته اند. کافی است نگاهی به جنگ های  پنجاه ساله اخیر انداخته شود و دیده شود که نقش دولت ها در شعله ور کردن آتش جنگ و از سوی دیگر پدید آمدن صلح تا چه میزان برجسته و غیر قابل انکار است. همچنان دولت ها در حوزه قانون گذاری، بازسازی، پیشرفت های تکنولوژیکی وموارد از این قبیل نیز قدرت تعیین کنندگی بالایی دارند. در یک جمع بندی کلان می توان تاریخ عصر مدرن  را تاریخ دولت ملت ها یا همان دولت ملی دانست.

بررسی تاریخی سیر تکامل دولت مدرن  بدون در نظر داشت مدرنیسم، ناقص و حتی ناممکن است. چه این که مدرنیسم به عنوان تفکر غالب توانست بسیاری از مولفه ها و زیرساخت های دولت مدرن را پایه ریزی کند. به گفته جکسون صفت مدرن مدیون مدرنیته است. دولت ونظم مدرنیته کاملا در هم تنیده اند. یکی از اصول دولت مدرن عقل محوری است. عقلانیت یعنی محاسبه سود و زیان. مفاهیم عقل گرایی، عقلانیت و عقل محوری از مبنایی ترین مفاهیم دوران مدرنیته است. این مفاهیم بود که ساختار دید انسان مدرن را عوض کرد و به بیانی آدم را از آسمان به زمین آورد و ماده را بر معنا ارجحیت بخشید. در چنین مفهومی دولت ضامن خیر عمومی است. خیر عمومی با چنین نگاهی مصادیق عینی وبیرونی دارند و مفاهیم انتزاعی و مجرد نیستند. خیر عمومی در قالب نظم عمومی، امنیت عمومی و رفاه عمومی معنی پیدا می کند. از سوی دیگر عقل محوری در ترویج مفاهیم دولت ملی چون  خودمختاری، استقلال، امنیت و منافع ملی تاثیر عمیقی گذاشت.

دنیای مدرن  با تاکید بر فرد محوری واستقلال فردی، تسری بخش خود مختاری در حوزه اجتماعی برای دولت ها گردید. استقلال از هرگونه دخالت بیرونی همان گونه که در حیات فردی از اهمیت بالایی برخوردار بود، در حیات اجتماعی نیز تبلور پیدا کرد. این استقلال بعدها خود را تحت عنوان حاکمیت ملی در دو حوزه داخلی و خارجی استحکام بخشید. امنیت نیز نقش محوری برای حفظ و تداوم سایر مولفه ها است. به بیان دیگر نظم سراسری  و جوهره شکل گیری دولت مدرن و سامان دهی حیات جمعی وابسته به نظمی است که یک دولت موظف به تامین آن در قلمرو سرزمینی خود می باشد. رفاه نیز از خواست های بنیادین انسان مدرن است. انسان مدرن در تلاش است تا تمامی حوزه های طبیعت و اجتماع را در تصرف خود گیرد و از این رهگذر به رفاه مورد نظر دست یابد.

مدرنیته در ابعاد دیگر حیات انسان مدرن، تعدیل کننده وتعیین کننده سازه های کلان و منحصر به فرد در شیوه اجتماعی، اقتصادی وسیاسی بود. حیات فکری مبتنی بر منافع فردی، ازرشهای حقوق بشری وحاکمیت دولت ها در درون آن  تاب دیده و نهادینه گردید.

در بعد صنعتی نیز مدرنیته تحولات گسترده پدید آورد. نگاه انسان زمینی و یا نگاه انسان به زمین، اورا به تسخیر و کشف راههای مطلوب برای ارتقای ظرفیت های صنعتی و تکنولوژیکی وا داشت. برای همین عده ای صنعتی شدن را پیش شرط اساسی برای دولت مدرن به شمار می آورند. از این منظر بدون دستاوردهای عظیم و گسترده در بخش صنعت بساط دولت مدرن نه پهن و نه کارساز می شد. صنعت از سویی دولت مدرن وسازوکاهای آن را به صورت عملی تحقق بخشید، از سوی دیگر فرایند تحقق میکانیزم های آن را تسریع کرد.

مدرنیته نوعی منطق دوگانه باوری را نیز ترویج بخشید. منطقی که در آن نوعی جایگزین  برای  تمامی مفاهیم سنتی خلق شد. این همان پشتوانه مفهومی بود که مدرنیته به آن نیاز داشت. طبیعت- فکر، سوژه – ابژه، خود-دیگری، مردانه- زنانه و عقلانی- غیرعقلانی از مفاهیمی بود که به نحوی در جریان فربه شدن مدرنیته ترویج یافت و بر زبان ها افتاد. همان گونه که بیان شد تمامی مولفه و مفاهیم مدرنیته به نوعی روی ایجاد وتداوم دولت ملی تاثیر گذاشت و به بیانی آن را ترویج کرد.

از نظر تاریخی پیشینه اصلی دولت ملی را می توان در صلح وستفالیا جستجو کرد. دولت ملی با مرگ فئودالیسم سر  برآورد و با انقلاب فرانسه نیروی مضاعف به دست آورد .انقلاب فرانسه با تاکید بر آزادی، برابری، برادری، موجب انتقال ماهیت قدرت از سلطنت و کلیسا به  سوی دولت ملی شد. برای اولین بار در جریان انقلاب فرانسه شعار داده شد که حاکمیت از کل ملت است. ترویج  روحیه وطن پرستی درچنین زمانی به  اوج خود نزدیک شد. ناسیونالیسم فرانسوی قدرت بی رقیب به دست آورده بود و همه را عقیده بر این بود که  شهروند برای وطن زاده می شود، زندگی می کند و میمیرد.

از این به بعد دولت ملی کم کم به شیوه رایج نظام بین المللی تبدیل شد. پس از جنگ جهانی دوم به طورچشم گیری بر تعداد دولت ملت ها افزود شد. فروپاشی امپراتوری های اتریش و عثمانی و پایان استعمار در بسیاری از نقاط آسیا و افریقا علت مهم خلق دولت های جدید بود. طغیان در برابر غرب اصطلاحی است که هدلی بول از آن برای توصیف گسترش نظام دولت پس از جنگ جهانی دوم استفاده می کند.

روند دولت های پسا استعماری به دلیل مصنوعی بودن و سریع بودن، موجب بروز مشکلاتی عدیده ای در بین  این حوامع گردید. زیرا در اروپای غربی میان قرون ۱۷- ۲۰ عمدتا روند دولت سازی به تدریج و به طور طبیعی پیش رفت. درحالی که در دوران  پسا استعماری در آسیا و آفریقا بدون فراهم بودن بسیاری از زیرساخت های فرهنگی واجتماعی واقتصادی و با مدیریت و هدایت استعمار دولت های متعددی به ظاهر استقلال رسیدند که در واقع از توانایی لازم برای اداره و مدیریت جامعه خود برخوردار نبودند. یکی از مشکلات و گرفتاری های این دولت ها مرزهای مصنوعی و غیر طبیعی بود که از استعمار برجای مانده بود. این امر  سبب بروز اختلافات فاحش در سال های آتی گردید. برای همین دشوار است برای چنین دولت هایی صفت دولت مدرن را به کار برد،  بلکه بهتر است از اصطلاح شبه دولت برای آنان استفاده شود.

نتیجه این که دولت ها واحد اصلی نظام بین الملل هستند. دولت ملی برای رسیدن به سازمان امروزین مسیر های پرپیچ وخم زیادی را طی کرده است. اما به سختی می توان نام دولت ملی را برای بسیاری از این واحد ها در سرتاسر دنیا نهاد. دولت های ملی به همان میزانی که  در صلح جهان تاثیر به سزایی دارد، می توانند در ایجاد نا امنی و بی ثباتی منطقه وجهان نیز نقش تاثیرگذار داشته باشند. امروزه عامل اصلی بی ثباتی در نظم بین المللی را به دولت های ورشکسته، ضعیف و ناکام مربوط می دانند. انسجام اراده جهانی برای دولت سازی درافغانستان پسا طالبان، حاکی از این است که در جهان جهانی شدن، بی ثباتی در هریک از حوزه های جغرافیایی جهان، تاثیرات سوء بر تمام جهان خواهد گذاشت. حضور جامعه جهانی به رهبری ایالات متحده آمریکا برای ایجاد ثبات و همکاری برای روند موفق دولت سازی درافغانستان را در همین راستا می توان تحلیل کرد.   به رغم این که به صورت نمادین و ساختاری در دوازده سال گذشته گام های خوبی در این راستا برداشته شده است، اما واقعیت امر این است که افغانستان تا مرحله دست یابی به یک دولت ملی با ثبات و تمام عیار راه درازی در پیشرو دارد. بدیهی است که این امر نیازمند زمان لازم و مدیریت سالم و هدفمند فرهیختگان و رهبران سیاسی و کارگزاران عملی است.

….

منبع:

fa.wikipedia.org

 روح الله هاشمی

http://dailyafghanistan.com/

نمایش بیشتر

سید محسن مدنی بجستانی

مهندس برق قدرت - فوق لیسانس علوم سیاسی

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا