دانش و تاریخ سیاسی

انزواطلبی سیاسی

  انزواطلبی سیاسی –  Isolationism
در کلی ترین تعبیر، اصطلاح «انزواطللبی» به معنی پرهیز از درگیرشدن در امور بین المللی است. شاید پررنگ ترین
نمونه انزواطلبی تلاش امپراتوری ژاپن برای میان برداشتن تأثیرات فرهنگی خارجی تا پیش از سده نوزدهم بوده باشد که مداخله قهرآمیز بیگانگان آن را بی ثمر ساخت. ولی این گونه نمونه ها در طول تاریخ نادر است و در عمل بهتر از همه آن است که انزواطلبی را یک سر طیفی بدانیم که سر دیگرش انترناسیونالیسم یا مداخله جویی است. در جهان معاصر، کشورها به جای کناره گیری کامل از امور بین المللی گرایش های انزواطلبانه از خود نشان داده اند. برای نمونه، رژیم کره شمالی کوشیده است ضمن حفظ مناسبات اقتصادی و نظامی با دیگر دولت ها، از طریق به حداقل رساندن تماس های بین المللی ممکن برای شهروندانش از موقعیت خود پاسداری کند. سوییس از عضویت در نهادهای بین المللی چون سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و اتحادیه اروپا امتناع داشته ولی پذیرای نوع غیررسمی تری از مشارکت بین المللی بوده است.
مفهوم انزواطلبی را بیش از همه در بحث از سیاست خارجی آمریکا به کا رمی برند که با بیزاری از جنگ ها و اتحادهای خارجی به ویژه آن ها که در «دنیای قدیم» اروپا پا گرفته باشند شناخته می شود. باید دقت به خرج داد و انزواطلبی امریکا را از دیگر موضع گیری های نسبت داده شده به آن کشور مانند صلح باوری (مخالفت اصولی با هرگونه اقدام نظامی) تمیز داد.
گرچه خود واژه انزواطلبی پیش از سده بیستم وجود نداشته است، ردپای اندیشه های حاکی از انزواطلبی را می توان تا نخستین سال های جمهوری امریکا دنبال کرد. بیان اصیل انزواطلبی متعلق به جورج واشینگتن است. وی در سخنرانی تودیع خود در سال ۱۷۹۶ از این «قاعده والای رفتار» هواداری کرد که هنگام بسط مناسبات تجاری با کشورهای دیگر، امریکا باید کم ترین ارتباط سیاسی ممکن را با آن ها برقرار کند و از شرکت در اتحادهای دائمی بپرهیزد، هر چند اتحادهای گذرا در پاسخ به مقتضیات به ویژه قابل قبول است. جورج واشینگتن دیدگاه های خود را با موقعیت جغرافیایی امریکا گره می زد و خاطر نشان می ساخت که «موقعیت جدا و دورافتاده ما» در پیش گرفتن خط مشی متفاوت با خط مشی نوعی قدرت های بزرگ اروپا را برای ما آسان و معقول می سازد. این پیام را پس از واشینگتن رؤسای جمهوری بعدی امریکا به ویژه تامس جفرسون با هشدار مشهورش بر ضد «اتحادهای دست و پا گیر» و نیز جیمر مونرو تقویت کردند. یکی دیگر از مضامین انزواطلبی که در سده نوزدهم مطرح شد هراس از این بود که قبول تعهدات نظامی بلندمدت در خارج، آزادی های امریکاییان را به خطر انداخت. تاریخ بعدی انزواطلبی را می توان تلاشی برای حفظ هر چه بیش تر این اصول به زعم منافع اقتصادی گسترش یابنده امریکا و سربرآوردن چالشگران امپریالیست بالقوه دانست.
برخلاف انگلستان که منافع امپریالیستی اش آن را در دهه ۱۸۵۰ به جنگ کریمه با روسیه کشاند ایالات متحده در سده نوزدهم توانست بدون درگیر شدن در جنگ با رقبای اروپایی اش دامنه کنترل ارضی خود را گسترش دهد. یک مورد ابهام آمیزتر جنگ ۱۸۹۸ اسپانیا و امریکا بود که در نتیجه آن کوبا و فیلیپین به صورت قلمروهای وابسته به امریکا درآمدند. گرچه این جنگ متضمن گسیل نیروهای آمریکایی به اروپا نبود، این نیروها به خارج از قاره امریکا فرستاده شدند. وانگهی، استدلال هایی که در تأیید این جنگ اقامه می شد اغلب سرشت «امپریالیسم اخلاقی» داشت و امریکاییان را ترغیب می کرد تا مردمان کم اقبال تر جهان را به شرایط روشنگرانه تری رهنمون شوند. این ماجرا رودیارد کیپلینگ را واداشت از ایالات متحده بخواهد «مسئولیت سفیدپوستان» را به دوش گیرد ولی در عین حال مبنای تشکیل «مجمع ضد امپریالیست» ها در داخل آن کشور شد که اصرار داشتند ایالات متحده باید با نمایاندن خود به منزله یک سرمشق و نه با توسل به زور، جهان را رهبری کند.
جنگ با اسپانیا دست کم تا اندازه ای برخاسته از لزوم حفاظت از منافع تجاری ایالات متحده بود که رکود اقتصادی دهه ۱۸۹۰ آن را به وظیفه ای مبرم تر مبدل کرده بود. تجلی دیگر همین نگرانی، اتخاذ سیاست درهای باز در ۱۸۹۹ بود که به موجب آن ایالات متحده بر حق خویش برای دسترسی برابر با سایر قدرت های بزرگ به بازار گسترده شناخته شده چنین پای می فشرد. می توان گسترش اقتصادی امریکا را گواهی بر لزوم تردید در سودمندی اصطلاح «انزواطلبی» برای توصیف سیاست های آن کشور حتی در این دوره گرفت. انتقاد دیگر این است که با توجه به مقایسه ای که بالاتر با سیاست انگستان مطرح ساختیم اصطلاح انزواطلبی رنگ و بویی اروپایی دارد. بی طرفی اولیه امریکا در جنگ جهانی اول به بی اعتمادی های انزواطلبان دامن زد. حتی تصمیم دولت ویلسون دایر بر ورود بر جنگ در سال ۱۹۱۷ گسست آشکاری از سنت انزواطلبی آن کشور نبود زیرا محرک آن، تهدید کشتی های تجاری امریکا توسط زیردریایی های آلمانی و وعده آشکار آلمان به مکزیک برای کمک به بازپس گرفتن سرزمین هایی بود که مکزیک به ایالات متحده باخته بود. این معارضه جویی های مستقیم با منافع امریکا اعضایی از کنگره را که در حال عادی طرفدار انزواطلبی بودند واداشت تا به جنگ با آلمان رأی موافق دهند. تلاش ویلسون در دوران پس از جنگ برای تضمین عضویت آمریکا در جامعه ملل تازه تأسیس، کم تر از این پذیرفتنی بود زیرا با خطر متعهد ساختن آمریکا به همان نوع تعهد دائمی همراه بود که جورج واشینگتن و دیگران بر ضد آن هشدار داده بودند. پس از آن که تلاش ها برای دستیابی به مصالحه شکست خورد سنا رأی به نپیوستن ایالات متحده به جامعه ملل داد.
در دهه ۱۹۲۰ ایالات متحده با چنان بحران بین المللی بزرگی که بحث بر سر بنیان های سیاست خارجی آن کشور را از نو مطرح سازد روبه رو نبود. این بحران در دهه ۱۹۳۰ و اوایل دهه ۱۹۴۰ با توجه به چالش هایی که توسعه طلبی آلمان و ژاپن پیش می آورد و نیز با درگرفتن جنگ جهانی دوم در اروپا بروز کرد. در دهه ۱۹۳۰ واکنش صلح طلبانه در برابر کشتارهای جنگ ۱۹۱۸-۱۹۱۴، انزواطلبی سنتی را تقویت کرده و کنگره یک رشته «قوانین بی طرفی» به تصویب رسانده بود. با درگرفتن جنگ در ۱۹۳۹ روزولت، رئیس جمهور ایالات متحده، گام به گام به سمت راهبرد کمک رسانی به انگلستان رفت البته از درگیر شدن در جنگ پرهیز کرد. این، مخالفت تشکیلات قاره انزواطلبان به نام «کمیته اولویت امریکا» را برانگیخت ولی با فتح اروپای غربی توسط هیتلر در سال ۱۹۴۰ و متعاقب آن بمباران انگلستان، استدلال های آنان تضعیف، و با حمله ژاپنی ها به پرل هاربر در دسامبر ۱۹۴۱ به کلی بی اثر شد.
پس از جنگ جهانی دوم دولت ترومن سیاست مهار را در پیش گرفت که هدف از آن مقابله با قدرت شوروی در جنگ سردی بود که در حال تکوین بود. انزواطلبان سنتی از جنبه هایی از این سیاست از جمله تشکیل اتحاد ناتو که امریکا را به دفاع از قدرت های اروپایی متعهد می ساخت خرده می گرفتند. در ژوئیه ۱۹۴۹ سنای ایالات متحده با ۸۲ رأی موافق در برابر ۱۳ رأی مخالف رأی به عضویت آن کشور در ناتو داد و این تضمینی بود که اغلب پایان بخش دوره ای از تاریخ امریکا قلمداد شده است. با وجود این، از آن زمان برهه هایی هم وجود داشته که طی آن ها گرایش های «نوانزواطلبانه» در مباحثه سیاست خارجی ایالات متحده مشهود بوده است مانند تقاضایی که طی جنگ کُره ای برای کاهش تعهدات نظامی امریکا در قبال اروپا مطرح شد و نیز حمایتی که بسیاری از فعالان حزب دموکرات از شعار «امریکا به خانه برگرد» سناتور مک گاورن در اوایل دهه ۱۹۷۰ به عمل آوردند.
به تازگی پس از فروپاشی اتحاد شوروی پَت بوکانان محافظه کار در مخالفت با مداخله گرایی استدلال هایی مطرح ساخته است که سرشتی سنتی تر دارند. او در عین پشتیبانی از مهار کمونیسم در گذشته، معتقد است جنگ های تازه تر امریکا مانند جنگ با عراق، منافع امریکا را برآورده نمی سازد. برخی مفسران حتی تردید کردند که شاید موضع گیری های اولیه جورج بوش پسر، رئیس جمهور ایالات متحده، «انزواطلبانه» باشد ولی این مسلماً یک تعبیر نادرست بود. بوش در مرحله ی سیاست خارجی «فروتنانه»تری را پیشنهاد کرد و نشان داد که درباره معاهدات بین المللی گوناگون تردید یا با آن ها مخالفت دارند ولی این با انزواطلبی فاصله بسیار دارد. شاید اصطلاح یک جانبه گرایی» که حاکی از آمادگی برای اقدام بدون جلب موافقت هم پیمانان با نهادهای بین المللی است و نه آن نوع پرهیز نسبی از درگیری که مفهوم «انزواطلبی» می رساند که اصطلاح مناسب تری باشد.
ـــ انترناسیونالیسم لیبرال؛ چند جانبه گرایی؛ مهار
خواندنی های پیشنهادی

 

-۱۹۶۶ Adler,S.The Isolationist Impulse,New York:The The Free Press.
-۱۹۸۳ Cole,W.S.Roosvelt And The Isolationists,1932-45,Lincoln:University Of Nebraska Press.
-۱۹۹۰ Jonas,M.Isolationism In America 1936-1941,Chicago:Imprint Publictions.
-۱۹۷۸ Radosh,R.Prophets On The Right:Profiles Of Conservative Critics Of American Globalism,New York:Free Life.
جان چیدیک و بِرِندون اُکانر
نمایش بیشتر

سید محسن مدنی بجستانی

مهندس برق قدرت - فوق لیسانس علوم سیاسی

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا