دسته‌بندی نشده
موضوعات داغ

گر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتد

سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید

خاک وجود ما را گرد از عدم برآید

 

گر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتد

خلوت نشین جان را آه از حرم برآید

 

گلدسته امیدی بر جان عاشقان نه

تا ره روان غم را خار از قدم برآید

 

گفتی به کام روزی با تو دمی برآرم

آن کام برنیامد ترسم که دم برآید

 

عاشق بگشتم ار چه دانسته بودم اول

کز تخم عشقبازی شاخ ندم برآید

 

گویند دوستانم سودا و ناله تا کی

سودا ز عشق خیزد ناله ز غم برآید

 

دل رفت و صبر و دانش ما مانده‌ایم و جانی

ور زان که غم غم توست آن نیز هم برآید

 

هر دم ز سوز عشقت سعدی چنان بنالد

کز شعر سوزناکش دود از قلم برآید

نمایش بیشتر

سید محسن مدنی بجستانی

مهندس برق قدرت - فوق لیسانس علوم سیاسی

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا