سیاستنامه یا سیرالملوک
سیاستنامه یا سیرالملوک(به معنای روش پادشاهان) نوشتهی خواجه نظام الملک توسی وزیر ملکشاه سلجوقی است. این کتاب را خواجه به خواست پادشاه سلجوقی نوشت، چرا که برای ادارهی امپراتوری پهناورش قانون و ترتیب منظمی میخواست. این کتاب شامل سیاست اداری، سیاست اجتماعی، امنیتی و اقتصادی کشور و روشهای تشریفاتی دربار سلجوقی است. این کتاب نخستین بار در سال ۱۸۹۱ میلادی در فرانسه به چاپ رسید و سپس به زبانهای فرانسه، روسی، آلمانی و انگیسی ترجمه شد. سرانجام در ایران نیز به چاپ رسید.
هدف از نگارش
خود خواجه در مقدمهی کتاب دربارهی سبب نوشتن سیرالملوک این گونه نوشته است: “بنده، حسین التوسی، چنین گوید که چون تاریخ سال چهارصد و نه آمد، پروانهی اعلی سلطانی شاهنشاهی … به بنده و دیگر بندگان برسید، که هر یک در معنی ملک اندیشه کنید و بنگرید تا چیست که در عهد و روزگار ما نه نیک است و بر درگاه و در دیوان و مجلس ما شرط آن به جای نمیآرند، یا بر ما پوشیده است، و کدام شغل است که، پیش از این، شرایط آن به جای میآوردهاند و ما تدارک آن نمیکنیم، و نیز هر چه آز آیین و رسم ملوک است و در روزگار گذشته بوده است، از ملوک سلجوق بیندیشید و روشن بنویسید و بر رأی ما عرضه کنید تا در آن تأمل کنیم و بفرماییم تا پس از این کارهای دینی و دنیاوی بر آیین خویش رود …”
در واقع ملکشاه به نوعی قانون مدون نیاز داشت، زیرا او از نوادگان سلجوق بن دقاق، رییس یکی از قبیلههای ترکمان، بود و قبیلهای که افراد آن از فرهنگ و رسم و آیین کشوداری بهرهای نداشتند و جز جنگاوری شجاعانه، که هنر طبیعی چنین مردمی است، کار دیگری نمیدانستند. کار پدران او طغرل و البارسلان فتح شهرها و برافکندن سلسلههای کوچک و پشتیبانی از خلیفههای عباسی بود که سبب وحدت سیاسی جهان اسلام و تشکیل امپراتوری بزرگ سلجوقی شد. ملکشاه در دوران استقرار و آرامش نسبی حکومت میکرد و برای ادارهی امپراتوری به آیین و تشکیلات منظمی نیاز داشت. بدین سبب از ادارهکنندگان امور خواست که آیین کشورداری را تدوین کنند و از آن میان نوشتهی خواجه نظام الملک را پسندید و او را به کاملکردن کتاب فرمان داد. خواجه نیز اهمیت کتاب خود را دریافته بود که میگوید: “هیچ پادشاهی و خداوند فرمانی را از داشتن و دانستن این کتاب چاره نیست.”
کتابی که بدین گونه نوشته شد امروز از آثار کم نظیر ادب فارسی به شمار میآید و این به دلیل شیوهی نگارش کتاب است که بسیار روان و روشن و دور از ابهام است. امروزه که بیش از نه صد سال از نگارش آن میگذرد، برای ما نثری تازه و قابل فهم است. جملههای کوتاه و صریح آن ابهامی در معنی باقی نمیگذارد. خواجه در این کتاب برای بیان نظریههای سیاسی و شیوهی کشورداری از داستانها و اخبار تاریخی بهره میگیرد تا با گزارش رویدادهای واقعی تاریخ از قطعیت احکام خود پشتیبانی کند. گوید: “بنده آنچه که در این معنی دانسته بود و دیده و به روزگار تجربت افتاد، از استادان آموخته در این خدمت شرح داد …” اما بنابر پژوهش عباس اقبال در بیان رویدادهای تاریخی اشتباهاتی در کتاب سیاستنامه دیده میشود که نشان میدهد نظام الملک دقت لازم را در بیان رویدادهای تاریخی نداشته و تنها هدف او این بوده است که کتابی عبرتانگیز به وجود آورد که راهنمای سیاست و کشورداری باشد.
داد و بیداد
خواجه نظام الملک در بسیاری از فصلهای کتاب به جانبداری از عدالت میپردازد و رضای حق را بزرگترین پاداش هر انسانی میداند و جور و ستم را ناپسند میشمرد و آتش دوزخ را کیفر ستمکاران میداند. در آغاز یک فصل میگوید: “در خبر از پیغامبر(ص) چنان است که هرکه را روز قیامت حاضر کنند از کسانی که ایشان را بر خلق دستی و فرمانی بوده باشد، دستهای او بسته بود، اگر عادل بوده باشد، عدلش دست او را گشاده کند و به بهشت برساند و اگر ظالم بود جورش همچنان بسته با غلها او را به دوزخ افکنند.”
او بر این عقیده بود که پادشاه و وزیر باید خبرآورانی داشته باشند تا اگر ظلم و فسادی از جانب ماموران دولت بر مردم رود، پادشاه و وزیر را آگاه سازند. میگوید: “باید همیشه به همهی اطراف جاسوسان بروند بر سبیل بازرگانان و سیاحان و صوفیان و داروفروشان و درویشان و از هرچه میشنوند خبر میآورند تا هیچ گونه از احوال خبری پوشیده نماند.” در همین فصل داستانی آورده است از روزگار دیلمیان به نام “عضدالدوله و قاضی خائن” که بازگویی بخشی از آن به شناختن برخی از دشواریهای امروزی ما نیز یاری میرساند.
در داستان آمده است که قاضی القضات بغداد پول امانتی جوانی را که بدو سپرده و به سفر رفته بوده است، باز پس نمیداد. جوان دربارهی قاضی با جاسوس عضدالدوله میگوید: “بترسیدم و بدانستم که در دل کرده است که زر من پاک ببرد و هرچه او حکم کند مردمان بر آن بروند، نرمک برخواستم و از پیش او بیرون آمدم و با خویشتن این مثل میزدم که گفتهاند چون گوشت گنده شود به نمک علاج توان کرد، چون نمک گنده شود، او را به چه علاج کنند؟ همهی داوریها به قاضی درست شود، چون قاضی بیداد کند، کیست که از قاضی داد بستاند؟” و پس از رسیدگی در کار آن قاضی معلوم میشود که “ابتدا، این قاضی مردی درویش و صاحب عیال بود، و این قدر مشاهره که او را فرمودهام چندان است که کفاف او باشد و امروز در بغداد و ناحیت، چندین ضیاع و عقار و باغ و بستان و مستغل و سرایها دارد، و تجمل و متاع خانهاش را خود حدی نیست، معلوم است که این همه نعمت از آن قدر مشاهره نتوان ساخت. پس درست گشت که این همه از مال مسلمانان ساخته است.”
روابط سیاسی
در فصل دیگری آن چه را که ما امروزه روابط دیپلماتیک مینامیم شرح میدهد و وظایف سفیران و رسولان را باز میگوید و مینویسد که مقصود فرمانروایان از فرستادن سفیر به سرزمینهای دیگر این است که دریابند راههای هر کشور چگونه است؟ رودخانهها در کجا جاری است؟ علف و چراگاه در کدام منطقه است؟ وضع سپاهیان و شمارهی افراد نیروی نظامی به چه ترتیب است؟ کشور آبادان است یا ویران و مردم در آسایش و رضایتند یا گرفتار و ناراضی؟ و سفیر دولت خارجی در پی این است که به همهی ویژگیهای فردی و روشهای اجتماعی پادشاه و وزیر و ملت آگاهی یابد تا در هنگام لزوم از این اطلاعات به سود خویش استفاده کند. به این دلیلهاست که نظام الملک توصیه میکند که: “باید گماشتگان سرحد را بگویند که هر که اندر رسید، در حال و در وقت، سوار فرستند و آگاه کنند که این کیست که میآید و با او چند سوار و پیاده است و آلت و تجملش به چه اندازه است و به چه کار میآید و معتمدی با ایشان نامزد کند تا ایشان را به شهری معروف رساند و آن جا بسپارد …”
سختگیری بر مخالفان
در بسیاری از جاهای کتاب خواجه را مردی عادل و مهربان میبینیم، اما به هنگامی که سخن از مخالفان مذهبی و فکری میگوید، مصلحت کشورداری و تعصب مذهبی جای رعایت خلق را میگیرد. او آن چه را مصالح کشورداری میشمرد، از رعایت حقوق افراد و پیروان مذاهب برتر میدانسته و ناشکیبایی غریبی نسبت به مخالفان مذهبی نشان میداده است که پیش از دورهی سلجوقی مانند ندارد و بعدها هم کم نظیر است. شاید به سبب پیدایش قیامهای ضدعربی و ظهور انواع مسلکها و مذهبها، یک پارچهکردن مذهبی کشور را لازم میدانسته است و شاید هم این سختگیری به سبب رونق کار اسماعیلیان بوده است. ترکان نومسلمان در تعصب و سختگیری نسبت به عقاید و آرای مذهبی مردم بیش از هر زمانی در تاریخ ایران پای میفشردند و بهخصوص به آزار و تعقیب مردم نواحی مرکزی ایران(عراق عجم) که ترکمانان آنها را بددین و بدمذهب میدانستهاند میپرداختند. در سیاستنامه نوشته شده است: “دانست که از مردمان کوهستان و عراق از درمی نیمدرم رافضی و مزدکیاند.”
در حکومت پادشاهان ساسانی و آل بویه و امیران طبرستان دیده شده بود که افرادی از مذهبها و حتی دینهای مختلف، مانند زردشتی و مسیحی و مانوی، در دستگاههای دولتی کار کنند و اگر این افراد اهل فضل و دانش بودند، پادشاهان جانب آنها را رعایت میکردند و کاری به دین و مذهب آنها نداشتند. اما از زمان پادشاهی محمود غزنوی سیاست مذهبی و آزار مخالفان مذهبی ریشه گرفت و ترکان سلجوقی و دیگر طایفههای ترک که سنی مذهب و در عقاید مذهبی سختگیر بودند، خلیفههای عباسی را جانشین حقیقی پیغمبر اسلام میدانستند و در احترام به آنان مبالغه میکردند و با شیعیان و اسماعیلیان، که خلیفهی عباسی را به حق نمیدانستند، به سختی دشمنی میکردند. شیعیان در این روزگار رافضی نامیده میشدند و در ردیف زردشتیان و مسیحیان یارای تظاهر به دین خود و ورود در خدمات دولتی را نداشتند. چنان که خواجه گوید: “و اگر کسی در آن روزگار(طغرل و البارسلان) به خدمت ترکی آمدی، به کدخدایی یا به فراشی یا به رکابداری، از او میپرسیدندی که تو از کدام شهری و از کدام ولایتی و چه مذهبی داری؟ اگر گفتی، شیعهام و از قم و کاشان و ابه و ریام، او را نپذیرفتی و گفتی برو که مار کشیم نه مار پروریم.”
خواجه نظام الملک که خود سنی شافعی مذهب سختگیری بود، سیاست فشار بر مذاهب دیگر را در دوران وزارت سیسالهی خویش با شدت بسیار دنبال کرد و در سالهای پایانی سلطنت ملکشاه به سبب ورود پیروان مذاهب دیگر در امور اداری و کشوری، و نفوذیافتن آنها، ناراحت و دلچرکین بود و از این جهت از ملکشاه و روش کشورداری او انتقاد میکرد. او در فصلی از کتاب که بحثی دربارهی لیاقت و صفات ماموران دولتی میکند، مینویسد: “در روزگار محمود و مسعود و طغرل و البارسلان هیچ گبری و ترسای و رافضی را زهرهی آن نبودی که بر صحرا آمدندی و یا پیش ترکی شدندی و کدخدایان ترکان همه متصرف پیشگان خراسان بودند و دبیران خراسانی حنفی مذهب یا شافعی مذهب پاکیزه باشند، نه دبیران و عاملان بدمذهب عراق به خویشتن راه دادنی و ترکان نه هرگز روا داشتندی و یا رخصت دادندی که ایشان را شغل فرمایند … و اکنون کار به جایگاهی رسیده است که درگاه و دیوان از ایشان بسیار شده است …”
بیزار و بیمناک
برخی از فصلهای سیاستنامه به خصوص به همین سبب نوشته شده است، تا پادشاه سلجوقی را از قوتگرفتن مخالفان، که بیشتر شیعه و به نظر وزیر بدخواه مملکت بودند، بیمناک سازد و برحذر دارد و مبانی مذهب سنی را محکم گرداند. از این رو، با استناد به اخبار و حدیثهای ساختهی اهل سنت به رافضیان(شیعیان) و باطنیان(اسماعیلیان) و دستههای دیگر به سختی تاخته بود. در قرن پنجم، یعنی زمان تالیف کتاب، روابط ایرانیان با حکومت ترکان سلجوقی دوستانه نبود. ترکان به پارسیان اعتماد نداشتند و آنها را تحقیر میکردند و ایرانیان از آنها بیزار و بیمناک بودند. آزار ملی و آزار مذهبی سبب شد تا با وجود فشار شدید حکومت سلجوقی، روز به روز عدهی بیشتری از مردم به مذهب تشیع روی بیاورند، و شیعهی اسماعیلی هم فعالانه به تبلیغ عقاید خود و مبارزه با فرمانروایان سلجوقی و خلفای عباسی بپردازند.
خواجه نظام الملک از آیندهی کار دولت سلجوقی، به این جهت که ظاهرا ملکشاه سختگیری پدرانش را در مورد مخالفان مذهبی نداشته است، اندوهگین و هراسان بوده است، زیرا همین افراد سبب شده بودند تا قدرت بیچون و چرای او در دستگاه ملکشاه سلجوقی متزلزل گردد. وی مینویسد: “به همه روزگار خارجیان(یعنی مخالفان دین و دولت) بودهاند، از روزگار آدم علیه السلام تا اکنون، خروجها کردهاند در هر کشوری که در جهان است، بر پادشاهان و بر پیغامبران. هیچ گروهی شومتر و نگونسارتر و بدفعلتر از این قوم نیند، که از پس دیوارها بد این مملکت میسگالند و فساد دین میجویند… آن گاه خداوند را معلوم گردد فساد و مکر و فعل بد ایشان که بنده از میان رفته باشد، و داند که شفقت و هواخواهی بنده به چه اندازه بوده است دولت قاهره را، و از احوال و سگالش این طایفه غافل و بیخبر نبوده است و به هر وقت بر رای اعلی میگذرانیده است و پوشیده نداشته است و چون میدید که در این معنی قول بنده قبولی نمیافتاد، باورش نمیکرد، نیز تکرار نکرد.” و آنگاه فصلهایی در باب خروج مزدک، سینباد(سردار ابومسلم خراسانی)، باطنیان ، قرمطیان و خرمدینان در کتاب نوشته است.
سرنوشت سیاستنامه
خواجه نظام الملک نخست کتاب را در سی و نه باب نوشت و سپس فصلها و نکتههای تازهای بدان افزود. در سال ۴۸۵ هجری قمری که همراه ملکشاه از اصفهان رهسپار بغداد بود، کتاب را به دست نویسندهی خاص پادشاه، محمد مغربی، سپرد. در همین سفر بود که خواجه نظام الملک توسی در نزدیکی نهاوند با کارد یکی از پیروان اسماعیلی کشته شد و کتاب را محمد مغربی پس از مرگ خواجه تنظیم و مرتب کرد. از آنجا که ملکشاه سلجوقی نیز یک ماه پس از مرگ خواجه در بغداد درگذشت، به نظر میرسد سیاستنامهی نظام الملک به دولت سلجوقی چندان سود نرساند، چرا که پس از مرگ آن وزیر باکفایت به زودی دستگاه حکومت سلجوقی متزلزل گشت و دستهی دیگری از ترکان(غزها) قدرت امپراتوری سلجوقی را سسست کردند و آن را از میان بردند، نه اسماعیلیان و شیعیان که نظام الملک از آنها بیم داشت.
متن فارسی سیاستنامه را نخستینبار شفر در پاریس منتشر کرد(۱۸۹۱) و سپس خودش آن را به فرانسه ترجمه کرد(۱۸۹۳). از آن زمان، این کتاب چند بار در ایران و هند چاپ شد. ترجمهی روسی آن(۱۹۴۹)، آلمانی(۱۹۶۰) و انگلیسی(۱۹۶۰) نیز انجام شد. سپس متن فارسی بهتری را انتشارات بنگاه ترجمه نشر کتاب در سال ۱۳۴۰ خورشیدی به کوشش هیوبرت دارک به چاپ رساند