حکومت داری مطلوبدانش و تاریخ سیاسیویدیوویژه های جهان وطنی
موضوعات داغ

نفرین مولا علی علیه السلام بر کوفیان و مسلط شدن حجاج بن یوسف ثقفی پس از اتمام ماموریت مختار

حجاج کسانی چون عطیه بن سعد عوفی را که متهم به دوستی با علی (علیه‌السّلام) بودند را چهارصد ضربه شلاق زد و سر و ریشش را زد تا حاضر به دشنام دادن به امام علی (علیه‌السّلام) شوند که البته عطیه حاضر نشد.

 

حَجّاج بن یوسف ثقفی (م ۹۵ق) حاکم عراق و حجاز در دوران امویان و از دشمنان شیعیان بود. وی در استقرار و تحکیم حکومت اموی جایگاه مهمی داشت. وفاداری حجاج به خاندان اموی و خدمات و کوشش‌های وی برای حفظ خلافت امویان، باعث شد جایگاه والایی نزد آنان بیابد. عبدالملک بن مروان هنگام مرگ، سفارش او را به فرزندش، ولید کرد و یکی از فرزندانش را نیز حجاج نامید.

او در تاریخ به خونریزی و ستمگری مشهور است و در کشتن مخالفان چنان زیاده‌روی کرد که حتی عبدالملک بن مروان نیز این میزان خون‌ریزی را نپسندید. مورخان شمار کسانی را که به‌دست حجاج به قتل رسیده‌اند، ۱۲۰۰۰۰ و به قولی ۱۳۰۰۰۰ نفر تخمین زده‌اند.

حجاج بن یوسف، شهر واسط را تاسیس کرد و در آنجا از دنیا رفت.

 

مختار و دل به دریای نفاق زدن

او می دانست که اگر همه یارانش حمله کنند پیروز بر زبیریان خواهند شد اما اگر همه حمله نکنند راهی برای او به آسمان باز خواهد شد.
در دل مختار شاید این جمله علی (ع) خطاب به مردم کوفه می گذشت که:
همه این بهانه ها برای فرار از سرما و گرما بود شما که از سرما و گرما [ وحشت دارید ] و فرار می کنید بخدا سوگند از شمشیر [ دشمن ] بیشتر فرار خواهید کرد . ای کسانی که به مردان می مانید ولی مرد نیستید ای کودک صفتان بی خرد و ای عروسان حجله نشین [ که جز عیش و نوش به چیزی نمی اندیشید چقدر دوست داشتم که هرگز شما را نمی دیدم و نمی شناختم همان شناسائی که سرانجام مرا این چنین ملول و ناراحت ساخت خدا شما را بکشد که اینقدر خون به دل من کردید و سینه مرا مملو از خشم ساختید و کاسه های غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشاندید با سرپیچی و یاری نکردن نقشه ها و طرحهای مرا [ برای سرکوبی دشمن و ساختن یک جامعه آباد اسلامی ] تباه کردید تا آنجا که قریش گفتند پسر ابوطالب مردی است شجاع ولی از فنون جنگ آگاه نیست .
خدا خبرشان دهد آیا هیچیک از آنها از من باسابقه تر و پیشگامتر در این میدانها بوده ؟ من آنروز گام در میدان نبرد گذاشتم که هنوز بیست سال از عمرم نگذشته بود و هم اکنون از شصت گذشته ام ولی آن کس که فرمانش را اجرا نمی کنند طرح و نقشه ای ندارد هر اندازه فکر او بلند و نقشه او دقیق باشد هرگز به جائی نمی رسد

نفرین امام علی ع :

روایتی نیز از امام علی (علیه‌السّلام) بیان گشته که وجود حجاج را در عراق پیش گویی می‌کند. امام علی (علیه‌السّلام) مردم عراق را مورد نفرین قرار داد و فرمود که خداوندا، جوان ثقیف را بر آن‌ها مسلط کن که در خون و مال آن‌ها تحکم کند و مانند زمان جاهلیت رفتار نماید. حجاج نخستین کسی بود که برای کسانی که از شرکت در جنگ و لشکر تخلف کرده‌اند مجازات اعدام به کار برد.

حجاج و شیعیان

شیعیانی که در کوفه و سایر نقاط عراق زندگی می‌کردند مورد بدترین فشارها قرار می‌گرفتند به گونه‌ای که این مسئله در روایتی که از امام باقر (علیه‌السّلام) نقل گردیده دانسته می‌شود: وقتی حجاج آمد شیعیان بسیاری را کشت و ایشان را به ظن و گمان بازداشت نموده؛ کار شیعیان در این جامعه بلا زده به جایی رسیده بود که اگر مردی را زندیق و یا کافر معرفی می‌کردند نزد حجاج محبوب‌تر از آن بود که او را شیعه علی (علیه‌السّلام) معرفی کنند.

خوارزمی‌در کتاب رسائل خود، شرح جامعی از شهادت علویان و شیعیان و ظلم‌هایی که بر آنان روا داشته می‌شد، به رشته تحریر آورده است. عبارت او با تلخیص چنین است:
«هیچ شهری از شهرهای کشور اسلامی‌نیست، مگر آنکه طالبی مظلومی‌در آنجا به شهادت رسیده و اموی و عباسی در قتل او شریک‌اند… (حجاج)، بنی‌هاشم را به بازی گرفته، بنی فاطمه را تهدید می‌کرد و شیعیان علی (علیه‌السّلام) را می‌کشت و آثار اهل بیت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را محو می‌نمود..
حجاج کسانی چون عطیه بن سعد عوفی را که متهم به دوستی با علی (علیه‌السّلام) بودند را چهارصد ضربه شلاق زد و سر و ریشش را زد تا حاضر به دشنام دادن به امام علی (علیه‌السّلام) شوند که البته عطیه حاضر نشد.

کسانی که می‌خواستند خود را به حجاج نزدیک کنند از همین روش استفاده می‌کردند. از جمله این افراد علی بن اصمع بود که نزد حجاج آمد و به او گفت: پدر و مادرم مرا عاق کرده و نام مرا علی گذاشتند. تو نامی‌برایم انتخاب کن. حجاج نیز نام او را عوض کرد و عطایایی به او داد.

حجاج از شیعیان بسیار نگران و هراسناک بود به طوری که حتی در مورد ساده‌ترین‌اندیشه‌های شیعی عکس العمل نشان می‌داد. او یحیی بن یعمر را به سبب این که گفته بود حسنین (علیه‌السّلام) از ذریه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستند از خراسان به عراق فرا خواند و تنها هنگامی‌حاضر شد به تبعید او اکتفا کند که یحیی توانست با استناد به آیه قرآن، حضرت عیسی را از ذریه ابراهیم خوانده و به این ترتیب راهی برای درستی فکر خود عرضه کند.

از برزگان شیعه که به دست حجاج کشته شدند می‌توان از سعید بن جبیر و کمیل بن زیاد که یار امام علی (علیه‌السّلام) بودند،

نام برد. سعید آخرین مقتول به دست حجاج بود و پس از شهادت ایشان حجاج زیاد زنده نماند.رشید هجری شاگرد امام علی (علیه‌السّلام) و قنبر غلام امام نیز از جمله کسانی بودند که به دستور حجاج به شهادت رسیدند. محمد بن سایب بن مالک اشعری که از راویان قم بود نیز به دست او کشته شد.

عبدالملک و عمالش شیعیان را مجبور می‌کردند تا به امام علی (علیه‌السّلام) ناسزا بگویند همان طور که زبیریان را وادار می‌کردند که به زبیر فحش بدهند

از برنامه‌های این دولت این بود که شیعیان و سادات همیشه در فقر مالی به سر برند تا همیشه به دنبال تهیه نانی برای شب باشند و به مسائل سیاسی فکر نکنند. چنان‌که در این باره نقل شده است: اهل این طایفه از بنی‌هاشم به صورتی بودند که برای رهایی از گرسنگی، تمام همّشان تهیه مخارج یک روزشان بود.

حجاج

 حجاج و موالی

همان‌طور که در بالا ذکر شد حجاج دارای تعصب شدید نسبت به قبیله خود بود و این باعث شد که فشارها بر موالیان زیاد شود و در تنگنا قرار گیرند و حتی گفته شده که حجاج از موالی نو مسلمان نیز جزیه دریافت می‌کرد و بهانه وی این بود که اسلام آن‌ها برای معافیت از جزیه پرداختن است لذا مسلمانی آن‌ها را اجباری عنوان نموده و به همین سبب از آنان جزیه و خراج دریافت می‌نمود. شاید بتوان دلیل اصلی این کار را این‌طور بیان نمود که میزان گرفتن خراج عمر بن خطاب از سواد عراق بالغ بر یکصد و بیست و هشت هزار هزار درهم بود و زمان عمر بن عبد العزیز یکصد و بیست و چهار هزار هزار درهم بود، ولی حجاج توانست هجده هزار هزار درهم برداشت کند

و لذا از طریق فشار بر موالی بتواند این کمی‌را جبران نماید.
این روش را سایر حکام نیز در پیش گرفتند به طوری که بسیاری از نو مسلمانان به دین سابق خود برگشتند. این فشارها و سختگیری‌ها نهایتا منجر به شورش موالی بر علیه حجاج شد، به طوری که هر جا گروهی برای قیام به پا می‌شدند موالی به آن‌ها می‌پیوستند. همین که حجاج، ابن اشعث را شکست داد آن دسته از موالی را که پای رکاب ابن اشعث می‌جنگیدند دستگیر ساخت و برای آن که آنان را به اطراف پراکنده سازد و از اجتماع مجدد آنان جلوگیری کند دستور داد به دست هر یک از آن‌ها نام سرزمینی که به آن‌جا تبعید می‌شود را خالکوبی کرده داغ بزنند.

با تمام این سختگیری‌ها موالی دست از کار نکشیدند و باز هم هر جا بانگی بر علیه بنی امیه و ستم آن‌ها شنیده می‌شد در کنار آن برای براندازی امویان سینه سپر می‌کردند.
حجاج با وجود گرفتن جزیه سنگین از موالی، کار مفیدی نیز برای آنان انجام نمی‌داد هم چون سدی که خسرو پرویز ساخته بود و در زمان حجاج شکسته بود و زیان فراوانی به کشاورزان رسیده بود را حجاج تعمیر نکرد و برای در رفتن از زیر این کار کشاورزان را متهم به همدستی با ابن اشعث ‌کرد.

 

مرگ حجاج ملعون

در سال پنجم حکومت ولید حجاج در واسط به سن پنجاه و چهار سالگی مرد، البته در میزان سن وی در زمان فوت و تاریخ دقیق مرگش اختلاف است. بنا بر قولی وی در ماه شوال سال نود و پنج هجری بعد از بیست سال حکومت بر عراق از دنیا رفت.

او پانزده سال به روزگار عبدالملک و پنج سال به روزگار ولید والی عراق بود. هنگام مرگ وصیت کرد که فرزندش عبدالله بن حجاج پیش ‌نماز باشد و امیر جنگ کوفه و بصره، زید بن ابی کبشه و مستوفی خراج یزید بن ابی‌مسلم باشند. ولید هم پس از مرگ حجاج آن‌ها را به همان مقام باقی گذاشت و هیچ یک از امراء حجاج را تغییر نداد.

حجاج چهل روز پیش از مرگ خود سعید بن جبیر را کشته بود، گویند حجاج در طول بیماری خود چون هذیان می‌گفت بانگ برمی‌داشت که‌ای پسر جبیر مرا با تو چه کار است؟ بعد از مرگ سعید از حجاج پرسیدند که خدای با تو چه کرد؟ گفت: به هر شخصی که بکشتم مرا یکبار باز کشتند، و از بهر سعید بن جبیر مرا هفتاد بار کشتند و عاقبت هم مرا نیامرزیدند.

او به سبب کشتن سعید دیوانه شد و به او جنون دست داد. چون حجاج مرد همسر مطلقهوی هند دختر اسماء چنین گفت:

‌ای پیکر در جامه پوشیده!/ با مرگ تو چشم‌ها روشنایی گرفت/ تو قرین شیطان رجیم بودی/ و چون مردی، آن قرین، بر تو درود فرستاد.

برخی کتب علت اصلی مرگ وی را این‌طور بیان نمودند: گویند وی به بیماری سل و بی‌خوابی گرفتار شد و چون در بستر مرگ افتاد از ستاره شناسی که نزد او بود پرسید: «آیا می‌بینی که پادشاهی بمیرد؟» گفت: «آری، چنان می‌بینم که پادشاهی به نام کلیب می‌میرد.» حجاج گفت: «به خدا سوگند که کلیب منم و این نام را مادرم بر من نهاد.» ستاره شناس گفت: «به خدا سوگند که تو خواهی مرد. دانش ستاره‌شناسی چنین می‌نماید.» حجاج گفت: «من تو را پیشاپیش خود خواهم فرستاد.» و فرمان داد تا گردنش را زدند. حجاج کسی بود که وقتی خبر ظلم‌هایش به عمر بن عبدالعزیز رسید او را نفرین کرد.

با مرگ حجاج، مردم عراق و ایران به ویژه شیعیان و سادات نفس راحتی کشیدند و یکی از بزرگترین ظالمان دوران با هلاکتش، شادی را به دل بسیاری از مردم هدیه کرد.

 

 

نمایش بیشتر

سید محسن مدنی بجستانی

مهندس برق قدرت - فوق لیسانس علوم سیاسی

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا