اندیشه سیاسی

نظریه نظام جهانی‌ – قسمت پنجم خلاصه کتاب تحول در نظریه های روابط بین الملل، حمیرا مشیرزاده

فصل چهارم: نظریه نظام جهانی‌

 

نظریه نظام جهانی‌ توسط نظریه پردازانی همچون: امانوئل والرستین، انردره گونترفرانک، سمیر امین، جیووانی اریقی مطرح می‌‌شود. این نظریه پردازن، نظر خود را با انتقاد از نظریه‌های توسعه و نوسازی آغاز کردند. 

نظریه نظام جهانی‌ را می‌‌توان گسترده‌ترین تلاش متاثر از جامعه شناسی‌ تاریخی‌ در روابط بین‌الملل دانست و والرستین را مهمترین نظریه پرداز تلقی‌ کرد. 

جایگاه جامعه شناسی‌ تاریخی‌ در روابط بین‌الملل

جامعه شناسی‌ تاریخی‌ یک حوزه مطالعاتی بین رشته‌ای است که به نحوی می‌‌توان آن را چالشی علیه تقسیم بندی مدرن میان رشته‌های مختلف مطالعات اجتماعی دانست. جامعه شناسان تاریخی‌ به بسیاری مسائل پاسخ می‌‌گویند که نظریه‌های روابط بین‌الملل در مورد آنها ساکت بودند. در علوم اجتماعی، متخصصان آنها تاکید دارند بر اینکه روابط پایدار میان پدیده‌های اجتماعی پیدا کنند و آنها را در قوانین قابل تعمیم تعریف کنند. تاریخ، در مقابل، دانشی است که به دنبال توصیف و تشریح جزئیات پدیده‌های منحصر به فرد است.

بعضی‌ از مورخین، به نام `استقلال گرایان` بر تفکیک این دو گروه تاکید دارند. در مقابل، گروهی نیز `شباهت انگار` تلقی‌ می‌‌شوند و بر آنند که منطق دو حوزه تبیین است و تفاوت در هدف تبیین است. تاریخ بر خلاف علوم به دنبال قوانین نیست. یکی‌ از تلاش‌ها برای پیوند این دو حوزه، در قالب `جامعه شناسی‌ تاریخی‌ یافته می‌‌شود. 

می‌ توان گفت که توجه جامعه شناسی‌ تاریخی‌ معطوف به زمینه‌های تاریخی‌ شکل‌گیری و تحول ساختارها، نهادها و فرایند‌های اجتماعی است. نقطه قوت این نظریه این است که به شکل گیری دولت و نظام دولتی و مساله تغییر و دگرگونی نقاط خلع واقع گرایی و نو گرایی را پر می‌‌کند.

ریشه‌های فکری و مبانی فرانظری نظریه نظام جهانی

ریشه‌های فکری والرستین را در: مارکسیسم، نظریه وابستگی، و مکتب آنال فرانسه می‌‌دانند.

والرستین مانند مارکس، واقعیت بنیادین، تضاد اجتماعی میان گروه‌ها و طبقات اجتماعی میان گروه‌ها و طبقات اجتماعی می‌‌باشد، اقتصاد و روابط اقتصادی در تحلیل مهم است، سرمایه داری به عنوان صورت بندی تاکید می‌‌شود، و حرکت از دل تضاد صورت می‌‌گیرد.

نظریه وابستگی که در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در واکنش به نوسازی شکل گرفت، تلاشی بود برای فهم عقب ماند‌گی کشور‌های توسعه نیافته. از نظر نظریه پردازان وابستگی، برای فهم عقب ماندگی این کشورها، باید به مناطق پیرامونی یا مرکز و مادرشهر‌ها توجه داشت. والرستین، مفهوم مرکز و پیرامون، توسعه نا موزون سرمایه داری، و رابطه مبادله نابرابر استثماری را از نظریه وابستی در بر می‌‌گیرد.

نگاه تاریخی‌ والرستین تحت تاثیر نویسندگان آنال است. این مکتب تاریخ نگاری حائز اهمیت است زیرا به دوره‌های طولانی‌ تاریخی‌ توجه داده می‌‌شود. 

معرفت شناختی‌

در سطح معرفت شناختی‌، والرستین از منتقدان پاره پاره ساختن واقعیت به اجزا و کشف روابط آنها است. او راه یافت چند رشته‌ای در بر می‌‌گیرد: تاریخ نگاری، تمدن انگاری، باستان شناسی‌، روابط بین‌الملل، زیست بوم شناسی‌،…

برای نظریه پردازن نظام جهانی‌، حیات اجتماعی، یک کلیت است و در کلیت آن نیز باید درک شود. والرستین یک گٔل گراست و رهیافت نظام محور را در کانون تحلیل خود قرار می‌‌دهد. 

در سطح معرفت شناختی‌، والرستین، مفاهیم مورد استفاده در علوم را بازتابی از وضعیت‌های خاص اجتماعی می‌‌دادند و ظهور و افول مفاهیم به این معنیست که حقیقت آنها محدود به یک دوره زمانی‌ خاص است.

هستی‌ شناختی

در واحد هستی‌ شناختی‌ واحد مطالعه برای والرستین نظام اجتماعی به عنوان یک تمامیت است. یعنی‌ واحد‌های خود کفایی که وابسته به خارج از خود نیستند و می‌‌توانند به سه‌ یا چهار شکل باشند. ریز نظام‌های یا اقتصاد‌های قبیله‌ای مبتنی‌ بر عمل متقابل و تک فرهنگی‌، امپراتوری‌های جهانی‌ چند فرهنگی‌ و دارای نظام سیاسی و اقتصاد‌های جهانی‌ چند فرهنگی‌ و فاقد نظام سیاسی و نهایتا حکومت جهانی‌ سوسیالیستی به عنوان یک امکان بدیل.

نگاه والرستین به پدیده‌های تاریخی‌-اجتماعی ساختار گرایانه است و شرح نظام محور از بالا به پایین را مفید می‌‌داند.

ساختار گرایی در بعد هستی‌ و معرفت شناختی‌ مشهود است. در نتیجه او نظریه نظام محورتری نسبت به نو گرایان مطرح می‌‌کند. والرستین به تعبیری تبیین گراست، نه تفسیر گرا. جایگاه معرفت شناختی‌ او طبیعی کلان معرفی‌ می‌‌شود.

نظام جهانی‌ سرمایه داری و شکل گیری آن

منظور از نظام جهانی‌، یک نظام اجتماعی است که مانند هر نظامی دارای مرز، ساختار، اعضا، قواعد مشروط و انسجام است. از نظر والسترین ویژگی تعریف کننده “نظام اجتماعی” این است که زندگی‌ در درون آن و توسعه آن تا حد زیادی درونی‌ است و تقسیم کار در درون آن است. نظام جهانی‌ واحدی است که دارای تقسیم کار واحد، اما نظام‌های متعدد فرهنگی‌ است. نظام جهانی‌ که فاقد نظام سیاسی است، به یک اقتصاد جهانی‌ شکل می‌‌دهد. نظام جهانی‌ یک نظام تاریخی‌ است که منطقی‌ واحد و مجموعه‌ای از قواعد بر آن حاکم است. 

اقتصاد‌های جهانی‌ در طول تاریخ بی‌ ثبات بودند، و تنها اقتصاد جهانی‌ که در طول تاریخ نسبتا با ثبات مانده، اقتصاد جهانی‌ مدرن است که در اروپای قرن شانزدهم شکل گرفته نظام جهانی‌ که `سرمایه داری` نامیده می‌‌شود و از اروپا به سراسر جهان بست یافت، اکنون کاملا جهان شمول است.

اقتصاد جهانی‌ مبتنی‌ بر یک تقسیم کار واحد است. تقسیم کار مستلزم مبادله است. آنچه در اقتصاد جهانی‌ مهم است این است که تخصص تولیدی در مناطق مختلف جغرافیایی شکل می‌‌گیرد و هر منطقه در حوزه‌ای تخصص می‌‌یابد و برای به حد اکثر رساندن سود از کارکرد عادی آن جلوگیری می‌‌کنند و برای تضمین سود از ابزار‌های غیر بازار استفاده می‌‌کنند و به واحد‌های سیاسی رو می‌‌آورند. پس نظام جهانی‌ سر منشأ اروپایی دارد و سودبردگان اصلی‌ اروپایی بودند و قربانیان کارگران و دهقانان. 

این نظام به دلیل آنکه نظام سرمایه داری است، ثبات می‌‌یابد و برقرار می‌‌کنند. والرستین به ۳ ساز و کار اشاره می‌‌کند: ۱. تمرکز توان نظامی در دستان نیروهای مسلط ۲. وجود تعهدی ایدئولوژیک به نظام ۳. وجود مناطق شبه پیرامونی در نظام که مانع از دو قطبی شدن می‌‌گردد.

البته این نظام بعد زمانی‌ و پویایی نیز دارد. ریتمهای چرخه در قالب چرخه‌های بلند مدت (۴۰-۵۰ ساله) و بسیار بلند مدت (حدوداً ۳۰۰ ساله) است. به تدریج این چرخه به بحران منجر می‌‌شود و در نهایت اگر نظام نتواند با تضادها بجنگد به نقطه‌ای می‌رسد که به سقوط آن می‌‌رسد. 

جایگاه دولت در نظام جهانی

یکی‌ از نقاط قوت نظریه نظام جهانی‌ توجه به دولت است. دولت (مانند تحلیل‌های مارکسیستی) در ارتباط با اقتصاد توضیح داده می‌‌شود. دولت محصول اقتصاد جهانی‌ است و از نهاد‌های اقتصاد جهانی‌ تلقی‌ می‌‌شود. برای سرمایه داران، دولت پاسخی است برای تامین نیز هایش. اما دولت مانند هر سازمانی، از استقلال برخودار است و حامیان دولت خود آن سازمان را تامین می‌‌کنند. 

دولت به بعد داخلی‌ آن محدود نمی‌‌شود. از نظر والرستین، دولت‌/ملت با شناسایی سایر دولت‌ها موجودیت می‌‌یابد و این روابط است که به عنوان نیروی مهار کننده عمل می‌‌کند. 

نظام بین دولتی

برای والرستین، پیوستگی متقابلی میان تقسیم کار جهانی‌ و نظام دولتی بین‌المللی وجود دارد و “اقتصاد سیاسی نظام جهانی‌” از همین جا نشأت می‌‌گیرد. سرمایه داری و نظام دولتی دو مفهوم تاریخی‌ جدا گانه نیستند، بلکه دو روی یک سکّه هستند و به طور همزمان شکل گرفتند و توسعه پیدا کردند و هیچ یک نمی‌‌تواند بدون دیگری به موجودیت خود ادامه دهد. در واقع، تفاوت بین امپراطوری جهانی‌ و اقتصاد جهانی‌، در نوع ساختار سیاسی آنهاست. در امپراطوری، ساختار سیاسی فرهنگ را با اشتغال پیوند می‌‌دهد اما در اقتصاد جهانی‌، ساختار‌های سیاسی فرهنگ را با جایگاه مکانی در پیوند قرار می‌‌دهد.

نظام دولتی از نظر والسترین ۳ مرحله را پشت سر گذشته:

۱. از سال ۱۴۵۰-۱۸۱۵ که دولت‌های اروپای غربی شکل گرفتند و وارد مناسباتی شدند و می‌‌تواند در اواخر آن دوره از روابط بین‌الملل سخن گفت. 

۲. دورهٔ دوم از قرن نوزدهم شکل می‌‌گیرد که دولت گرایی دورهٔ قبل جای خود را به ملی‌ گرایی می‌‌دهد. 

۳. بعد از سالهای ۱۹۱۴-۱۹۱۷ جنبشهای ملی‌ و اجتماعی در درون جنبش‌های ضدّ نظام ترکیب می‌‌شوند و سوسیلیست‌ها به قدرت می‌‌رسند. 

نظام دولتی از دید والرستین سه‌ بعد مهم دارد:

۱. امپریالیسم: قدرت تابع از پایه تولیدی، سازماندهی نظامی، اتحاد‌های دیپلماتیک و ژئوپولیتیک هستند. 

۲. هژمونی: به معنی‌ وضعیتی که یک دولت مرکز از بقیه قدرتمندتر است. هژمون بودن کارایی، تولیدی، تجاری، و مالی‌ است. معمولا دولت‌های هژمون پس از جنگ ظاهر شدند و برای حفظ قدرت از: زور، رشوه، و اقناع استفاده می‌‌کنند.

۳. مبارزه طبقاتی: تفوق مبارزه طبقاتی هم در درون مرزهای دولت‌ها و هم در میان آنها. والرستین در اینجا به اهمیت کلاسیک طبقات و مبارزات طبقاتی در مارکسیسم کلاسیک نزدیک می‌‌شود.

فرهنگ جهانی‌

نظام جهانی‌، فرهنگ خاصی‌ را نیز شکل داده است. پاسخ نظام در سه‌ قلمرو ظهور می‌‌کند: ۱. اختراع ایدولوژیها ۲. پیروزی علم گرایی ۳. مهار جنبش‌های اجتماعی (ضدّ نظام). ابزار اصلی‌ در این جریان `فرهنگ جهانی` متناسب با بقای نظام جهانی‌ است که حول محور همزیستی‌ تناقض گونه‌ای میانه گرایی و جلوه‌های خاص گرایی شکل می‌‌گیرد. این فرهنگ جهانی‌ چهار چوب فرهنگی‌ است که نظام جهانی‌ در درون آن عمل می‌‌کند. 

والرستین به ۳ ایئدولوژی اشاره می‌‌کند:

۱. محافظه کاری: یعنی‌ حفظ سنت‌های دیرینه‌ و طرفدار حداقل تغییر

۲. لیبرالیسم: تغییر به شکل عقلانی را قبول دارد اما نه بر مبنای خواسته عوام الناس

۳. دموکرات ها: خواهان حاکمیت مردم 

سیاست نظام جهانی‌ به سوی `سیاست اجماع پیش رفت و بر اساس آن همه نیرو‌های حول یک محور مرکزی متحد می‌‌شوند و این باعث می‌‌شود تا از یک رادیکلیسم جلوگیری شود.

این راهبرد مبتنی‌ بر عرصه سیاست اجماع و نخستین رکن فرهنگ جهانی‌ است.

دومین رکن فرهنگ: بازسازی نظام معرفت است به شکل جای گزینی علم به جای فلسفه به عنوان مدل سازماندهنده معرفت 

رکن سوم: جذب طبقات بالقوه خطرناک که می‌‌توانستند به شکل جنبش‌های ضدّ نظام نظام را تهدید کنند.

 

تحول در نظام جهانی

از نظر والرستین، نظام جهانی‌، مانند هر نظام ارگانیک دیگر، روند کلی‌ رو به زوالی را طی‌ می‌‌کند. نظام روان خطی‌ دارد، با بحران رو به رو خواهد شد و به نابودی می‌‌خورد و نظامی دیگر جایگزین آن می‌‌شود. پویایی‌های درونی نظام (نه کنش کارگزران انسانی‌) است که آن را به پایان عمر خود می‌‌رساند.

از نظر والرستین، کارکرد نظام جهانی‌ تاکنون وابسته به سه‌ پدیده بین‌المللی بوده: ۱. نظام نسبتا با ثبات بین‌المللی ۲. نظام تولید جهانی‌ پر سود ۳. نظام اجتماعی دولت‌های دارای حاکمیت

اما هفت روند خطی‌ وجود دارد که استحکام این شبکه را از بین می‌‌برد:

۱. فرایند قطبی سازی توسعه سرمایه گذاری شکافی عمیق ایجاد می‌‌کند و سیل مهأرجت از جنوب به شمال آغاز می‌‌شود. 

۲. ارتش ذخیره بیکاران جای خود را به نیروی کار شهر نشینی می‌‌دهد.

۳. توهم توسعه لیبرال شکسته است و دیگر امیدی به آن نیست و واکنش ایدئولوژیک در برابر مخالفت از آن شکل گرفته.

۴. ثابت شده جنبش‌های ضدّ نظام کاری از پیش نبرده و با نبودی اینها، یکی‌ از نیروهای اصلی‌ مهار کننده جهان از بین رفته.

۵. دولت رفاهی‌ توقعاتی به وجود آورده که با تامین کردن آنها بار مالی افزایش می‌‌دهد و دولت به بحران علی‌ و سیاسی دچار می‌‌شود.

۶. مشکلات جدی زیست محیطی‌ که راه حال می‌‌طلبد.

۷. ایمان به علم جدید به شدت متزلزل شده است و دانشمندان خواهان بازبینی بنیادین علم هستند. حملات فرهنگی‌ علیه علم به اشکال مختلف صورت می‌‌گیرد.

والرستین بر آن است که یکی‌ از عوامل تعیین کننده نظام آینده نقشی‌ است که جنبش‌های جدید ضدّ نظام می‌‌توانند ایفا کنند. جنبش‌های ضدّ نظام ویژگی‌های خاصی‌ دارد: ۱. محور جنبش‌های جدید در غرب، بخش‌های فراموش شده جامعه ۲. در شرق مخالفت با سلطه دیوان سالارانه ۳. در جهان سوم، مخالفت با غرب گرایی. وجه اشتراک هر سه‌، بدبینی به راهبرد جنبش‌های قدیمی‌ است اما موضع روشنی ندارند و این جنبش‌های ضدّ نظام خود مسئول نظام جهانی‌ سرمایه داری هستند. اما در نهایت خود این جنبش‌ها دچار بحران هستند زیرا نمی‌‌توانند توان سیاسی خود را به فرایند‌هایی‌ برای ایجاد تحول عمیق در نظام جهانی‌ تبیدل کنند.

 

ارزیابی

نظریه نظام جهانی‌ از نظر توجه به کلان‌ترین سطح ممکن تحلیلی، یعنی‌ نظام جهانی‌ رهیافت متفاوتی را دنبال می‌‌کند. این نظریه توانسته تبیینی از موجودیت نظام بین‌الملل بر مبنای نقش کار کردی آن در اقتصاد جهانی‌ ارائه کند و این وجه تمایز و برتری اصلی‌ آن از نظر روابط بین‌الملل محسوب می‌‌شود. باید توجه داشت که تاکید بیش از حد بر اهمیت پویایی‌های اقتصادی می‌‌تواند ما را از توجه به پویایی های سیاسی نظام غافل سازد و وجه عملکرد نظام بین دولتی چندان از برداشت‌های واقع گرایانه فراتر نمی‌‌رود. 

در نظر داشته باشیم که توجه نظریه نظام جهانی‌ به امکانات تحول نظام جهانی‌ و نظام دولتی از نقاط مثبت این نظریه است. نظام جهانی‌ سرمایه داری یک نظام تاریخی‌ است و زوال خود را دارد پس امکان تغییری نظام وجود دارد اما امکان تغییر آن به معنای عادلانه تر شدن بسیار اندک است.

نمایش بیشتر

سید محسن مدنی بجستانی

مهندس برق قدرت - فوق لیسانس علوم سیاسی

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا