اندیشه سیاسی

قدرت هوشمند چیست؟

قدرت هوشمند چیست؟

دکتر محسن طلایی – ۲۰ شهریور ۱۳۹۰

در سیاست بین الملل قدرت داشتن به معنی توانائی تاثیر و نفوذ بر دیگران به منظور انجام کار و رفتاری است که در غیر این صورت انجام آن از سوی دیگران امکان پذیر نمی باشد. در این مسیر قدرت سخت، ظرفیت به کارگیری زور برای انجام چنین هدفی است. استراتژی های قدرت سخت عموماً بر مداخلات نظامی، دیپلماسی اولیتیماتومی و تحریم های اقتصادی برای تحقق منافع ملی کشورهای برخوردار از قدرت متمرکز است (Campbell,  ۲۰۰۶;  Art, 1996).

در ادبیات آکادمیک موضوع، رویکردهای واقع گرا بر قدرت سخت تاکید می ورزد (اساساً از سوی دولت ها) در حالیکه لیبرال های نهاد گرا، بر قدرت نرم. برخلاف زور، قدرت نرم ظرفیت تشویق و جلب دیگران برای تحقق اهداف یک بازیگر یا واحد سیاسی است و برای اولین بار این مفهوم و چارچوب نظری آن در سال ۱۹۹۰ از سوی جوزف نئی در کتاب «چالش قدرت آمریکا» ارائه گردید و در کارهای مطالعاتی بعدی وی کامل شد و به یکی از مفاهیم و رویکردهای اصلی ادبیات سیاست بین الملل و سیاست خارجی بدل گردید.

نئی خود قدرت نرم را توانائی کسب نتایج دلخواه یک بازیگر سیاسی از طریق ترغیب و جلب نظر دیگران می داند تا کاربرد زور. (Nye, ۱۹۹۰). این توانائی متکی بر جذب و همراهی دیگران از طریق تقریباً تمامی ابزارهای دیپلماتیک بغیر از قدرت نظامی و فشارهای اقتصادی فراهم می گردد. (Cooper,  ۲۰۰۶). بنابراین منبع اصلی قدرت نرم ارزش ها، فرهنگ، سیاست ها و نتیجه رفتار و مواضع نهادهای سیاسی یک واحد سیاسی در عرصه روابط بین الملل و سیاست خارجی است. با این ظرفیت است که یا بازیگر سیاسی در روابط خارجی خود می تواند توجه و توافق دیگران را برای قبول آنچه مورد انتظار اوست، جلب کند و از زمان تحقق این امر، قدرت نرم توانائی رهبری بالای خود را به نمایش می گذارد: رهبری دیگران.

به همین دلیل است که در کاربرد قدرت همواره باید مسئله این باشد که رفتار بازیگران (تحت تاثیر قراردادن دیگران برای کسب نتایج قابل قبول) در مورد منابعی که ممکن است یا ممکن نیست از این ویژگی برخودار باشد تصمیم گیری و از هم تفکیک شود.

در طول تاریخ نیز اشتباه در این زمینه بسیار پر هزینه بوده است. برخی از بازیگران یا کشورها با منابع قدرت بسیار زیاد، قادر نبوده اند به نتایج دلخواه دست یابند و بالعکس بازیگرانی به راحتی پاره ای از موانع را از پیش راه برداشته اند. صد البته قدرت نرم موضوع دستور کار دولت ها به تنهائی نیست، بلکه قدرتی است که با حضور مجموعه بازیگران بین المللی و سیاست داخلی یک کشور حاصل می گردد.

در چنین چارچوبی می توان ادعا کرد که قدرت نرم و موضوع جلب توجه و عبور از دیگران، موضوع جدیدی نیست. در میان فلاسفه گذشته به ویژه در میان فیلسوفان چینی و ایرانی قرن ها قبل از میلاد مسیح کسانی مفصلاً در خصوص قدرت نرم و اهمیت ان سخن گفته اند. Laoziفیلسوف چینی چنین گفته است: «آب، روان، سیال، نرم و ثمربخش حرکت می کند، اما صخره ها را می فرساید و در مسیر حرکتش آنها را کنار می زند. بنابراین این یک قاعده کلی است که هر چیزی که روان، نرم و ثمربخش است می تواند بر هرچیز سخت و دشوار فائق آید این جمع اضداد است: هرچه نرم است، قوی است.»

بنیانگذار چارچوب نظری قدرت نرم، در هاروارد قبل از سال ۲۰۰۴ گفته بود که «برحسب منابع، منابع قدرت نرم دارائی هایی است که ظرفیت جلب و جذب دیگران در فرایند مدیریت سیاست ها تولید می کند.» ولی بلافاصله پس از انتشار این نظر انتقادات از آن آغاز و همچنان در ادبیات سیاست بین الملل و سیاست خارجی با شدت و حدت بالا ادامه دارد.

برخی بر اساس تجربیات تاریخی آن را قدرت نا کافی (Insufficient) و گروهی آنرا قدرتی غیر قابل استفاده (Useless) نامیدند. معهذا در تمامی سال های پس از دهه ۱۹۹۰، این مفهوم جدید در مرکز توجه صاحبنظران علم سیاست بین الملل و سیاست خارجی در جهان به ویژه در اروپا و آمریکا و تفاوت های چارچوب نظری بین آنها قرار داشته است.

معهذا نکته محوری که در تمامی این مباحثات نظری باید مورد توجه قرار گیرد، موقعیت و فضای جهانی است که موضوع قدرت نرم در آن مطرح شده است. نظریه و یا مفهوم قدرت نرم پس از جنگ سرد و فرو پاشی جهان دو قطبی و باور حرکت به سوی همبستگی و وابستگی متقابل کشورهای جهان برای تعریف نظمی متفاوت ارائه شد. جهانی که قبل از آن در مبحث قدرت، مراد تنها قدرت نظامی بود و سایر عناصر قدرت در آن نظیر جمعیت، ظرفیت های اقتصادی و تجاری و … محلی از اعراب نداشتند و در میان بازیگران مهم جهان قدرت هایی مثل چین و هند صرفا قدرت هایی بالقوه تعریف می شدند. بنابراین در مقطعی که قدرت نرم در صحنه سیاست بین الملل مطرح گردید موضوع مهم اهمیت قدرت در مناسبات بین المللی نبود، بلکه بحث اصلی بر ماهیت قدرت (موثر و کارا) متمرکز شده بود.

نکته برجسته دوم این بوده و هست که با طرح چارچوب مفهومی جدید تحلیل بخش های با اهمیتی از تاریخ تحولات سیاسی جهان و شکست های بزرگ با تفسیرهای جدیدی رویرو گردید. در جهان غرب در ویتنام دیده شده بود که به کارگیری کامل قدرت نتایج دلخواه را نمی تواند به همراه داشته باشد و عملاً این ادعای نظریه جدید که قدرت نظامی محدود است را مستند ساخته بود و درسمت شرق روزنه تازه ای درباره نقطه آغاز فروپاشی امپراطوی اتحاد جماهیری شوروی سابق باز شده بود. انقلاب روسیه همانند همه انقلاب های مهم جهان سرشار از قدرت نرم و جذاب برای بخش هایی از مردم جهان و نخبگان آنها به عنوان عاملی مهم در حمایت و توسعه خارجی خود پس از جنگ جهانی دوم و موفقیت های زبانزد همگانی بود. ولی این شرایط تا زمانی پایدار ماند که رهبران کرملین تصمیم گرفتند که با قدرت نظامی به مجارستان و چکسلوواکی سابق حمله کنند. این حملات قدرت ملی اتحاد شوروی را تضعیف کرد و این قدرت را به سوی فروپاشی رهنمون گردید و سرانجام آخرین نمونه در مورد محدود بودن قدرت سخت، حمله آمریکا به عراق و افغانستان برای نوعی دولت سازی است که عملاً با شکست روبرو شد ولی این بار بخش دیگری از نظریه قدرت نرم به اثیات رسد که با قدرت سخت می توان بر کشوری فائق آمد ولی بر یک سیستم هرگز. به عبارت دیگر با کاربرد زور نمی توان تمام بازیگران یک سیستم را منقاد کرد و در مراحل بعدی به دلیل تغییرات مستمر بازیگران و رفتارها در شرایطی که مبانی نظمی مسلط در جهان شکل نگرفته است ظرفیت موفقیت قدرت نظامی به سرعت در حال محدود شدن است.

در جهان معاصر مهمترین واکنش نسبت به نظریه جدید را مجددا باید در چین دید. هوجین تائو در هفدهمین کنگره حزب کمونبست چین، جایی که وی در سال ۲۰۰۷، چشم انداز ۲۰۲۰ این کشور را تحت عنوان چین متوازن و جهان متوازن اعلام می نمود، اعلام کرد که چین برای تحقق چشم اندازش نیازمند قدرت نرم خود است و رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا اعلام کرد که آمریکا نیازمند تقویت قدرت نرم از طریق افزایش قابل توجه توانایی های ابزارهای مدنی امنیت ملی خود (یعنی دیپلماسی، ارتباطات راهبردی با دیگر کشورهای جهان و کاربرد مناسب تر کمک های توسعه ای و اقدامات توسعه در جهان است. و نهایتاً معاون نخست وزیر تایوان در سال ۲۰۱۰ در سفرش به کره جنوبی در مقابل ادعاهای چین به خود بالید که قدرت نرم تایوان در این زمینه مدل خوبی برای حل و فصل تعارضات بین المللی است.

موفقیت قدرت نرم به شدت به بازیگران بین المللی جوامع وابسته است. علاوه بر این که جریان اطلاعات میان بازیگران در این رابطه بسیار مهم ارزیابی می شود. فرهنگ عمومی، رسانه های جمعی معمولاً یکی از منابع قدرت نرم محسوب می گردند و بنابراین با کمترین هزینه، یک ملت برخوردار از این قدرت و بدون اعمال قدرت سخت می تواند به اهداف خود نائل گردد.

در ادامه نگاه متفاوت به قدرت و با توجه به تجربیات پس از یازده سپتامبر و قدرت نمایی های نئو محافظه کاران آمریکایی، نظریه جدید «قدرت هوشمند» (Smart Power) متولد شد.

ویلسون که در این جایگزینی فکری در سال ۲۰۰۸ تعیین کننده وارد میدان شده بود (نئی این نظریه را به تکامل رساند)، قدرت هوشمند را این گونه تعریف کرد: « قدرت هوشمند یک بازیگر در روابط بین الملل، ظرفیت بازیگر و یا واحد سیاسی برای ترکیب قدرت نرم و سخت به شکلی که در تقویت متقابل یکدیگر، به تحقق اهداف بازیگر به صورت کارا و موثر کمک کند (Wilson, 2008).

همانند نئی، ویلسون نیز مبانی نظری خود را بر واقعیت خاص و پیچیدگی روزافزون روابط بین الملل استوار ساخته است. وی نیز معتقد است که روابط بین المللی به سرعت در حال پیچیده تر شدن است و استفاده هوشمندانه قدرت عملاً یک الزام برای تأمین منافع و امنیت ملی است.

در نظریه قدرت هوشمند، در حالی که خیلی مهم است که اهمیت مستمر نقش قدرت نظامی برای پاره ای از اهداف و خواسته های یک بازیگر در صحنه پر تلاطم و هرج و مرج کنونی جهان فراموش نگردد، تمرکز تهاجمی و سلطه گرانه بر قدرت نظامی قادر است چشمان رهبران را بر محدود بودن قدرت مزبور ببندد.

امنیت ملی به عنوان منافع برتر تمامی نظام ها، یارگیری (Co-optation) را توجبه می کند و اگر چه در بسیاری از موارد پر هزینه تر از همکاری است، در اکثر موارد از کاربرد قدرت سخت کاراتر عمل می کند. بنابراین در تئوری ویلسون، قدرت مفهومی نسبی است. نیروی نظامی گاهی می تواند حتی به کمک قدرت نرم بیاید. یک اقدام نظامی بجا می تواند منبع جلب نظر و حمایت دیگران باشد. و مطمئنا همکاری های نظامی بین دو یا چند کشور در یک منطقه می تواند به قدرت نرم یک کشور کاملاً کمک کند.

بنابراین در قدرت هوشمند این موضوع که در عرصه سیاست خارجی قدرت نظامی یک پیش نیاز قطعی است زیر سوال رفته است نه اساس آن. قدرت هوشمند، کاربرد کارا، مستمر و همزمان و کاملاً هماهنگ شده تمامی نقاط قوت یک کشور در بخش خصوصی و دولتی و ظرفیت های فرهنگی و سیاسی موجود و توسعه آن در مقابل تهدیدات جدید (از بنیاد گرایی و خطرات منتسب به آن تا توسعه سلاح های کشتار جمعی، از رکود اقتصادی، فقر و فجایع طبیعی تا مواد مخدر و ترافیک انسان) است.

با توجه به تفاوت بسیار مهم میان کاربرد قدرت تهاجمی و تدافعی، قدرت هوشمند، موضوع کاربرد محتوای تهاجمی و تدافعی قدرت در شرایط مختلف میز هست. در مبحث کاربرد قدرت سخت این تفاوت کاملاً قابل درک است ولی این شناخت در مورد قدرت نرم در آغاز راه خود است. قدرت نرم هم دارای هر دو جنبه مهم کاربردی است: قدرت نرم تهاجمی با شکل دهی مزیت ها و دستاوردهای یک کشور برای تامین منافع ملی اش سر و کار دارد، در حالی که در قدرت نرم دفاعی، کاهش نفوذ و ظرفیت قدرت نرم و سخت دشمنان و رقبای سیاسی یک دولت و ملت در دستور کار قرار دارد. شناخت اهمیت طراحی قدرت نرم تهاجمی و تدافعی پیش نیاز اثر بخشی و کاربرد استراتژی جامع قدرت هوشمند است.

قدرت نرم دفاعی آخرین جنبه شناخت ما از قدرت نرم است و پتانسیل تأثیر آن بر منافع و امنیت ملی بسیار مهم است. این قدرت قادر است ظرفیت قدرت نرم و سخت دشمنان و مخالفان را از طریق ارتقای سطح وفاداری یک ملت به یک فرد، نظام، دولت و یا سازمان کاهش دهد و یا سد راه آن گردد.

در حالی که قدرت سخت دفاعی در صدد جلوگیری و بازدارندگی از اقدامات نظامی دشمنان است، قدرت نرم دفاعی در خدمت در نطفه خفه کردن کردن مزیت ها، اهداف و رفتار آنهاست.

علاوه بر این که قدرت نرم دفاعی (از جمله از طریق الهام بخشی) در خدمت اقداماتی است که به کشورهای دوست و متحد برای افزایش قدرت نرم آنها نیز کمک می کند. بنابراین قدرت هوشمند را اولاً نباید یک استراتژی ملی تلقی کرد و ثانیاً در کاربرد آن نباید تنها برای برد در عرصه ایده پردازی جنگید، بلکه نبرد اصلی در عرصه حکمرانی (governanceیعنی جایی که باید به نیازهای اساسی مردم به طور کلی و به صورت کارا پاسخ گفته شود انجام می پذیرد (Employing Smart Power / September ۲۰۰۹).

در عصر کنونی و در رویکرد قدرت هوشمند، رقابت میان نیروهای دولتی و غیر دولتی، ملی و بین المللی به مراحل نوین خود وارد شده است. اگر دولتی و نظامی قادر نباشد خدمات امنیتی و اجتماعی مورد انتظار را عرضه کند، طبیعی است که مردم به سوی کسان و سازمان هایی حرکت کنند که می توانند از عهده این انتظارات برآیند. این حرف در مورد دولت ها و مناطقی که از حمایت مردم خود برخوردار نیستند نیز به طور صد در صد صادق است. نتیجتاً در این کشورها و مناطق بازیگران تازه فرصت می یابند تا قدرت خود را برای چالش قدرت حاکم و یارگیری آنها به صورت مشروع به خدمت گیرند. بنابراین قدرت نرم به آنها اجازه می دهد دولتی در کنار و یا درون دولت ایجاد نمایند. نه تنها خلاء قدرت موجود را پر می کنند، بلکه به تدریج بنیان قدرت را تغییر می دهند. بنابراین حکمرانی خوب در طرح ملی و دفاع از آن در سطح بین المللی به عنوان مهمترین منبع قدرت نرم حتماً از بزرگترین مزیت های یک سیاست خارجی است.

«در جنگ ایده ها، طبیعی است که اکنون باید به مقوله حکمرانی در جهان (و متحدانش)، حتی بیش از بازار جهانی کارا فکر کرد».

(Dealing With today’s Asymmetric Threats to U.S. and Global Security/2009)

http://andishe-ap.org/index.php/foreign-policy/61-what-is-a-smart-power

نمایش بیشتر

سید محسن مدنی بجستانی

مهندس برق قدرت - فوق لیسانس علوم سیاسی

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا