دموکراسی

معایب دموکراسی چیست ؟ (نه برای رد دموکراسی بلکه برای درکی واقع بینانه از دموکراسی)

معایب دموکراسی چیست ؟ (نه برای رد دموکراسی بلکه برای درکی واقع بینانه از دموکراسی)

Disadvantages of democracy

نظام های سیاسی دمکراسی یکی از یافته های مهم بشری است. در این نظام حاکمان برای دوره های زمانی معین، از سوی مردم انتخاب می‌شوند، افراد آزاد و برابر شناخته می‌شوند و همگان از طریق مداخله و مشارکت در امور سیاسی در سرنوشت کشور دخالت دارند.

۱-یک نقد جدی به دمکراسی یکسان انگاری نخبگان و افراد عادی است.  در این گونه از نظام سیاسی در مواضع انتخاباتی و اعلام رأی هیچ تمایزی میان بزرگترین نظریه پردازان و یا مدیران سیاسی و افراد دون پایه سیاسی و اجتماعی وجود ندارد. بنابراین مطابق قواعد این نظام، سقراط و افلاطون یک رأی و نادو و حسینعلی(رزنیها این افراد را خوب می شناسند) هم یک رأی در حالی که اینها طبیعتا یکسان نیستند.

۲- یکی  دیگر از نقدهای غیر قابل اغماض به دمکراسی این است که در دمکراسیها رهبران برای انتخاب مجدد و مکرر به ناگزیر باید به مردم رجوع کنند و از آنان رأی بگیرند. بنابراین آنها مجبورند بنابر امیال توده رفتار کنند نه مطابق خیر واقعی آنان. افلاطون این معنا را در گزاره های زیر مقوله بندی می کند. افلاطون در گرگیاس که نوشته ای برای نقد فن سخنرانی است، می گوید، خطیبان و سخنرانان قادرند تعداد کثیری از مردم را با گفتن آنچه آنها دلشان می‌خواهد بشنوند قانع و مجاب کنند. او تعلیم را در نقطه مقابل سخنوری قرار می‌دهد و می گوید: معلم به دانش آموزان حقیقت و هر آنچه را که برایشان خوب است تعلیم می‌کند، حال آنکه سخنوری نوعی از چاپلوسی» است. در دمکراسیها سخنرانان سیاسی برنده اند نه معلمین.

افلاطون قائل به تمایز میان آنچه ظاهراً برای مردم خوب است و آنچه آنها واقعاً می‌خواهند می باشد، و این خواسته واقعی را افلاطون بر این مبنا تفسیر می‌کند که آنچه مردم واقعاً می‌خواهند همانی است که برای آنان واقعاً خوب است. اما چون مردم را امیالشان کور و نابینا می‌کند، پس نمی‌توانند منافع واقعی شان را تشخیص دهند. سخنرانان هم به همین امیال آنان متوسل می‌شوند و از آنان سوء استفاده می‌کنند. سقراط می‌گوید اگر فیلسوف واقعی با یک خطیب و سخنور مقابله کند تا مجمعی عمومی را قانع کند، شرایط کاملاً به ضرر فیلسوف خواهد بود، درست مثل پزشکی که بخواهد با یک قنّاد در برابر هیئت قضاتی از کودکان مقابله کند.

از سیاستمداران انتظار می‌رود؛ اتباعشان را خوب کنند، در آنها عدالت و خویشتن داری و تقوا ایجاد کنند. سیاستمدار واقعی به این می‌اندیشد که از چه راه می‌تواند عدالت را در روح مردمان بیدار کند و آنان را از ارتکاب ظلم باز دارد، خویشتن داری را درون آنان جایگزین سازد تا زمام نفس را به دست گیرند و لگام گسیخته نگردند و فضیلت پیدا کنند و رذیلت در درونشان راه نیابد. پس اگر قصد شهر این است که مردمان را نیک کند، دموکراسی از عهده چنین کاری برنخواهد آمد، زیرا در دموکراسی راه رسیدن به قدرت- و در نتیجه توانایی ارضای امیال و تمنیات خویشتن- بستگی به جلب نظر مساعد توده مردم دارد. بنابراین در دمکراسی دولتمردان چون نیاز به انتخاب مجدد و مکرر دارند مجبورند که مطابق  میل مردم رفتار کنند لذا رجاله می شوند نه رجل سیاسی.

450-disadvantages-of-democracy

۳- از آنجایی که ملاک و معیارهای خیلی دقیق و عینی وجود ندارد، و یا به سبب تمایلات افرادی از سودجویان و منفعت طلبان و یا ناآگاهان ملاک و معیارهای حقیقی نادیده گرفته می شود، در فرآیند انتخابات در دمکراسیها گاه عواملی ایفای نقش می کنند که به مراتب ضد منافع عمومی و اخلاق سیاسی هستند. رشوه، هزینه های گزاف، خرید و فروش رأی در جریان انتخابات، دروغ و نیرنگ، بهره برداری از احساسات ناحیه گرایانه و …از این دسته عوامل ایفاگر نقش در انتخابات هستند.

۴- سقراط دمکراسی را نظام قرعه کشی می‌خواند که از طریق آن افراد به مناصب سیاسی مهمّ گماشته می‌شوند. از آنجایی که سقراط به دانش و شناخت اهمیت فراوانی قائل بود، دمکراسی را خوار می‌شمرد. ازنظر او دمکراسی نظامی بود که اجازه می‌داد هر کسی به حکمرانی برسد در حالی که حکومت به عنوان مهمترین امر اجتماعی نیاز به علم و تخصص ویژه دارد. سقراط می‌گفت اگر احتیاج به کسی داشته باشیم که برایمان کفشی بدوزد، با قرعه این شخص را انتخاب نمی‌کنیم. اگر احتیاج به کسی داشته باشیم که صندلی شکسته مان را تعمیر کند، آن شخص را با قرعه انتخاب نمی‌کنیم. اگر احتیاج به کسی داشته باشیم که در مسابقات دونده ی ما باشد، آن شخص را با قرعه انتخاب نمی‌کنیم. پس چه توجیهی برای این وجود دارد که شخصی که باید بر شهر حکم براند و مسئول تربیت جوانانمان باشد را با قرعه انتخاب کنیم؟

۵- یکی دیگر از انتقادات بنیادین افلاطون به دمکراسی این است که دموکراسی به شهروندان آزادی بیش از حد می‌دهد. دموکراسی زیباترین رژیم هاست، چون به هر کسی امکان می‌دهد همان گونه زندگی کند که می‌خواهد. افلاطون می‌گوید افراط در آزادی که مشخصه حکومت دموکراتیک است سرانجام به خانواده ها نیز راه می‌یابد و همه به نحو خطرناکی خود را با همه برابر می‌یابند. پدران مانند پسران رفتار می‌کنند و از پسرانشان در دل واهمه دارند، و متقابلاً پسران مانند پدران رفتار می‌کنند و به آنان هیچ احترامی نمی‌گذارند. بیگانگان احساس می‌کنند با شهروندان برابرند.

آزادی مفرط منجر به ناپایداری سیاسی و سربرآوردن یک مستبد می‌شود. افلاطون می‌گوید دموکراسی « نوعی برابری را میان برابرها و نابرابرها، به یکسان» توزیع می‌کند و منجر به این باور در شخص می‌شود که به همان خوبی هر کس دیگری است و قادر است هر تصمیم مهمّی را که بخواهد در زندگی اش بگیرد.

ایراد اصلی افلاطون به دموکراسی این است که دموکراسی هیچ تلاشی برای بهتر کردن اتباعش نمی‌کند. دموکراسی با آزاد گذاشتن افراد که هر کاری که می‌خواهند بکنند، آنان را رها می‌کند که بنده و برده امیالشان بمانند و غرق در ارضای همین امیال شوند.

این اجمال نقدهایی است که به دموکراسی وارد است و باید تلاش شود که این معایب بر طرف گردد. با این حال در این دوران که آگاهی ها تا اندازه ای رشد پیدا کرده کسی نمی تواند منکر فواید دمکراسی باشد. آنچه مهم است این که همگان باید تلاش کنیم برای رفع این معایب چاره اندیشی شود.

۶- اندیشمندان نخبه گرا مثل موسکا و میخلز عقیده دارند که دموکراسی شعاری بیش نیست و حکومت ها از طریق گردش دورانی نخبگان اداره می شوند. از دیدگاه آنان دموکراسی یا حکومت مردم بر مردم به شکل ساده ممکن نیست بلکه همه کسانی که با عنوان دمکراسی به حکومت می رسند از طریق تشکلها و سازمانهایی همانند احزاب به قدرت می رسند و نفس سازمان نخبه پرور است. به این معنی که در درون احزاب سیاسی اصولا نیز نوعی الیگارشی حاکم است که نخبگان را بالا می آورد. آنها از این قاعده با قانون آهنین  الیگارشی یاد می کنند.

۷– مرحوم علامه طباطبایی

 صاحب تفسیر بزرگ المیزان در ذیل آیه‌ی شریفه‌ی ۲۰۰ از سوره‌ی مبارکه‌ی آل‌عمران [یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ] می‌گوید:

 «یکى از بزرگترین تفاوت‌ها که میان رژیم اسلام و رژیم دموکراسى هست، این است که در حکومت‌هاى دموکراسى از آن‌جا که اساس کار به ره‏گیرى مادى است، قهراً روحِ استخدامِ غیر و بهره‏ کشى از دیگران در کالبدش دمیده شده و این همان استکبار بشرى است که همه چیز را تحت اراده‌ی انسانِ حاکم و عمل او قرار می دهد؛ حتى انسان‌هاى دیگر را و به او اجازه مى‏دهد از هر راهى که خواست، انسان‌هاى دیگر را تیولِ خود کند و بدون هیچ قید و شرطى بر تمامى خواسته‏ها و آرزوهایى که از سایر انسان‌ها دارد مسلط باشد.  و این بعینه همان دیکتاتورى شاهى است که در اعصار گذشته وجود داشت. چیزى که هست، اسمش عوض شده و آن روز استبدادش می گفتند و امروز دموکراسی‌اش مى‏خوانند. بلکه استبداد و ظلمِ دموکراسى بسیار بیشتر است. آن روز اسم و مسما هر دو زشت بود، ولى امروز مسماى زشت‏تر از آن، در اسمى و لباسى زیبا جلوه کرده. یعنى استبداد با لباس دموکراسى و تمدن که هم در مجلات مى‏خوانیم و هم با چشم خود مى‏بینیم چگونه بر سر ملل ضعیف مى‏تازد و چه ظلم‏ها و اجحافات و تحکماتى را درباره‌ی آنان روا می‏دارد. فراعنه‌ی مصر و قیصرهاى امپراطورى روم و کسراهاى امپراطورى فارس اگر ظلم مى‏کردند، اگر زور مى‏گفتند، اگر با سرنوشت مردم بازى نموده به دلخواه خود در آن عمل مى‏کردند، تنها در رعیت خود مى‏کردند و احیاناً اگر مورد سوال قرار مى‏گرفتند، – البته اگر،- در پاسخ عذر مى‏آوردند که این ظلم و زورها لازمه‌ی سلطنت کردن و تنظیم امور مملکت است؛ اگر به یکى ظلم مى‏شود، براى این است که مصلحت عموم تامین شود و اگر جز این باشد، سیاست دولت در مملکت حاکم نمى‏گردد و شخص امپراطور معتقد بود که نبوغ و سیاست و سَرورى‌ای که او دارد، این حق را به او داده و احیاناً هم بجاى این عذرها با شمشیر خود استدلال می‏کرد .

نخبه گرایانی مثل موسکا و میخلز عقیده دارند که دمکراسی اصولا رؤیایی بیش نیست. چرا که حتی در دمکرات ترین سیستم ها بوروکراسی درون احزاب و نهادهای مربوطه امکاناتی را برای برخی از افراد فراهم می کنند که آنها بخودی خود به نخبه تبدیل می شوند و مبارزات سیاسی نابرابر می شود. آنها معتقدند که امر سیاسی حتی در دمکراسیها عبارت از گردش دورانی نخبگان است و از برابری و مردم سالاری خبری نیست.

یک اشکال دیگر این است که در دمکراسیها رأی خود انسان اصالت دارد. نظام بر تعهد استوارتر دیگری مثل پشتوانه وجدانی و عقیدتی، تعهد دینی و اعتماد به رهنمودهای الهی اتکا ندارد، ( هرچند که گاهی برخی سیاستمداران تحت این ادعا هم مردم را فریفته اند )  و چنان نیست که رای دهندگان تحت تأثیر اغراض شخصی، جاه طلبی و علاقه به شخصی خاص یا به برد یک حزب و باخت حزب دیگر، نباشند و خود را حقیقتا مسئول بدانند که فرد لایق تر و شایسته تر را انتخاب کنند، یا نمایندگان در اظهار رأی فقط به حق و عدالت نظر داشته باشند. بنابراین از آن جهت که این نظام ها پشتوانه ایمانی و عقیدتی محکمی ندارند، گاهی  بازیچه دست مفسدین و متجاوزین می شود.

منبع : http://dr-ghasemi94.com

نمایش بیشتر

سید محسن مدنی بجستانی

مهندس برق قدرت - فوق لیسانس علوم سیاسی

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا