اندیشه سیاسی

تکثر نظری در روابط بین الملل ، قسمت اول از خلاصه کتاب تحول در نظریه های روابط بین الملل، حمیرا مشیرزاده

 روابط بین الملل     *    مقدمه: تکثر نظری در روابط بین الملل

نظریه ابزار شناخت جهان است و اثبات گرایان آن را آیینه واقعیت می دانند که واقعیت تجربی را منعکس می کند. از دیدگاه آنان نظریه علمی که از پیوند و ترکیب چند گزاره تشکیل می شود و شناخت علمی یا شناخت ما از جهان پیرامون را در پی دارد دارای ویژگی هایی است: ۱- انطباق با واقعیت مادی،‌ عینی، ملموس و صادق بودن ۲- آزمون پذیری و تکرارپذیری ۳- ابطال پذیری ۴- بیان علیّت و ارتباط بین متغیرها ۵- جهان شمول بودن ۶- فارغ از جهت گیری های ارزشی و در بردارنده جدایی بین فاعل شناسا و موضوع شناخت است. ۷- تبیین کننده واقعیت و علت کاو است و لذا ۸- قابلیت اندازه گیری دارد و سنجش گرا است.

گروهی دیگر معتقدند که نظریه براساس اهداف و منافع خاصی شکل می گیرد، نگاهی گزینشی به واقعیت و جهان دارد تا بتواند راه و روش یا عمل برخی افراد، گروهها یا کشورها را موجه جلوه دهد مثل نظریه مدرنیسم در زمینه  توسعه یافتگی یا نظریه قدرت هژمونیک یا نظریه حق با کسی است که قدرت دارد و …

دسته ای دیگر یعنی پسامدرنیست ها (پسا اثبات گرایان) رابطه نظریه و واقعیت را رابطه ای پیشینی- پسینی می دانند یعنی اینکه نظریه مقدم بر واقعیت است و این نظریه است که واقعیت را می سازد. در این دیدگاه واقعیت حاصل توافق اجتماعی است، آن چیزی واقعیت دارد که اجتماع در مورد آن به توافق رسیده باشد بنابراین ما با یک واقعیت عام و جهان شمول روبرو نیستیم بلکه با واقعیات یا در واقع روایت های خاص تاریخی روبرو هستیم که باید با قرار گرفتن در درون آنها معنای آنها را بفهمیم نه علت آن ها را تبیین کنیم. پس از درون خود نظریه ها نمی توان به صدق یا کذب آنها دست یافت بلکه باید به عمق رفت و مبانی فرانظری هستی شناسانه و معرفت شناسانه و روش شناسانه آنها را درک کرد. نماینده نظریه پردازی مبتنی بر اثبات گرایی،‌واقع گرایی نو واقع گرایی، لیبرالیسم، نهادگرایی نولیبرال و  … است و نماینده پسا اثبات گرایی نیز نظریه های انتقادی، فمینیستی و بحث های پسا تجدد گرایان است.

مباحث فرانظری در روابط بین الملل

در مباحث پست مدرنیستی در مورد نظریه گفته می شود که اگر معنای واقعیت وابسته به نظریه است بنابراین ضروری است صحت و سقم نظریه نیز بررسی شود که این مهم بستگی به موضوعات فرانظری هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی دارد.

هستی شناسی به این معناست که جهان از چه عناصر و اجزائی تشکیل شده و آن عناصر و اجزاء چگونه عمل می کنند. معرفت شناسی یعنی اینکه ما درصدد شناخت چه چیزی هستیم و منظور از روش شناسی این است که ما به چه روشی درصدد شناخت محیط پیرامون خود یا جهان هستیم.

با توجه به بُعد هستی شناختی نظریه روابط بین الملل یعنی اکتشافی بودن آن الکساندرونت می گوید باید قبل از تحقیق در مورد معنای حاکمیت یا نهادهای بین المللی ابتدا باید بدانیم که کنش گران چیستند، چگونه با هم ارتباط دارند و …

در زمینه هستی شناسی میان نظریه پردازان جریان اصلی یا مادی گرا و جریان دوم یا معنا محور اختلاف نظر وجود دارد. از دیدگاه مادی گرا جهان مستقل از ذهن انسان ها وجود دارد و همین جهان واقعیات مورد مطالعه را تشکیل می دهد. از دیدگاه دوم ساختارها، نهادها و کارگزاران جنبه ذهنی و گفتمانی دارند و ما در جهان انگاره ها زندگی می کنیم. دیدگاه سومی هم وجود دارد که براساس آن موجودیت ها و پدیده های اجتماعی علاوه بر ابعاد و ساختارهای مادی، ساختارهای معنایی نیز دارند. از دیدگاه جریان اصلی، مادی گرا یا ساختارگرا آنچه به کنش گران و کنش های آنان شکل می دهد ساختارهای مادی است اما از دید پساساختارگرایان کنش گران سرشتی اجتماعی دارند و هنجارها، ارزش ها، فرهنگ ها و باورها و … به هویت آنها شکل می دهند.

موضوع دیگر در زمینه هستی شناختی، تقسیم بندی فردگرایی-کل گرایی یا مشکل کارگزار- ساختار براساس نحوه شکل گیری نظام بین الملل است. اگر تقدم با واحدهای تشکیل دهنده (دولت ها) باشد با فردگرایی روبرو هستیم و اگر تقدم با نظام باشد با کل گرایی روبروایم که هر دو ضمن تقلیل گرایی هستی شناختی به دولت یا نظام بین المللی جنبه مادی می دهند. اما دیدگاه بینابین معتقد است که کارگزار و ساختار منزلت هستی شناختی برابری دارند و به طور متقابل به یکدیگر قوام و تعین می بخشند بدون اینکه به یکی از آنها جنبه مادی یا شیئیت ببخشد.

یکی دیگر از مسائل در زمینه هستی شناسی رشته روابط بین الملل این است که کنش گران این نظام را چه واحدهایی تشکیل می دهند آیا فقط دولت ها هستند یا در کنار دولت ها سازمان های غیردولتی، جنبش های اجتماعی،  افراد و  … نیز نقش ایفا می کنند.

جنبه دیگر مسائل فرانظری مباحث معرفت شناختی است. اثبات گرایان به واقعیت مستقل از ذهن و امکان شناخت باور دارند، این ها به دو گروه خرد گرایان (تأکید بر توانایی خرد انسانی در فهم واقعیت) و تجربه گرایان (فهم واقعیت از راه حس) تقسیم می شوند. دیدگاه علم گرایی و پوزیتویستی در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به شکل انقلاب رفتاری وارد روابط بین الملل شد. اما در مقابل آن دیدگاههای پساساختارگرایی قرار دارند که طیفی را تشکیل می دهند برخی از آنها اساساً منکر رسیدن به شناخت حقیقی هستند، بعضی دیگر ماند ویتگنشتاین معتقد به بازیهای زبانی هستند و اینکه واقعیت در دورن زبان ساخته می شود،‌برخی دیگر مثل کوهن بر خاص و قیاس ناپذیر بودن پارادیم های علمی تأکید می کنند، و گروهی مانند فایرابند بر این باورند که علوم اجتماعی در واقع تابع روندهای فلسفه علم نیست. فوکو و دریدا نیز به گفتمانی و نسبی بودن شناخت اشاره دارند.

طبقه بندی نظریه ها در روابط بین الملل

در مورد نظریه های روابط بین الملل تقسیم بندی کم و بیش متفاوتی صورت گرفته است: بیشتر واقع گراها این نظریه ها را به دو گروه کلی واقع گرا و آرمان گرا تقسیم می کنند. در این باره ای. اچ. کار می نویسند نظریه های واقع گرا به هست ها، جدایی خیر سیاسی و خیر اخلاقی، درس های تاریخ، سیاست به عنوان قدرت اشاره دارند نه هماهنگی بین منافع کشورها، فرایندهای حقوقی و تحمیل اصول اخلاقی. از نظر واقع گرایی به علت حاکم بودن وضعیت طبیعی ماقبل اجتماعی، حالت «حاصل جمع صفر» حاکم است و لذا نمی توان از مفهوم جامعه بین المللی سخن گفت.

مارتین وایت از سه سنت نظری روابط بین الملل با عنوان واقع گرایی یا سنت ماکیاولی، انقلابی گری یا سنت کانتی و خردگرایی یا سنت گروسیوسی سخن گفت. در واقع گرایی دولت شکل اعلای اقتدار سیاسی است که به منافع سایر دولت ها بی توجه است و به دلیل ناامنی متقابل صلح شکننده است. در انقلابی گری جامعه جهانی بشری، از طریق برداشتن مرزهای ملی دولت ها، مطرح است. در انقلابی گری انسان ها بر دولت ها تقدم دارند اما خردگرایی به عنوان راه میانه بین این دو، و تحت تأثیر لاک و هیوم، انسان را موجودی اجتماعی و در تعامل پایدار با یکدیگر دانسته و آنارشی را مانع همکاری اقتصادی و اجتماعی اعضا نمی داند. این همکاری ها براساس حقوق بین الملل و مدنیت بین دولت هایی که شخصیت حقوقی دارند صورت می گیرد.

تقسیم بندی نظری دیگر تأکید کریس براون بر نظریه های هنجاری است، که به ماهیت اخلاقی روابط میان دولتها توجه دارند. این نظریه ها به دو گروه جهان وطن انگار (ایجاد حکومت جهانی) و اجتماع گرا (ایجاد دولت های مستقل) تقسیم می شوند.

مایکل بنکس به سه پارادیم متعارض در روابط بین الملل اشاره دارد: ۱- واقع گرایانه شامل نقش اصلی دولت ها و در نتیجه نقش زور در نظام بین الملل ۲- کثرت گرایانه یعنی وجود شبکه متعدد و متداخل میان کنشگران مختلف که به نظم جهانی شکل می دهد. ۳- ساختارگرایانه منظور نظام جهانی است که در آن پیوسته ثروت از پیرامون به مرکز منتقل می شود، در این نظام طبقات کنشگران اصلی هستند و تضاد میان فقیر و غنی باید تبیین شود.

جیمز روزنا نیز سه رهیافت را ارائه می کند: الف) رهیافت دولت محور با ویژگیهایی مانند دولت ها به عنوان کنشگران اصلی، ماهیت آنارشیک نظام و … ب) رهیافت چند محور با تکیه بر تعدد کنشگران، پیچیدگی نظام بین الملل،‌ وابستگی متقابل و …

ج) رهیافت جهان محور با تکیه بر بنیان اقتصادی نظام بین الملل و …

هولیس و اسمیت از لحاظ روش شناختی به دو سنت نظری در روابط بین الملل اشاره دارند: یکی سنت طبیعت گرایی که علت کاو و تبیینی است یعنی در پی یافتن علت رویدادها در روابط بین الملل است و دیگری در پی فهم روابط بین الملل از درون است.

می توان تقسیم بندی های دیگری را نیز اعمال کر؛ دگرچه رشته روابط بین الملل خود را با این تقسیم بندی ها تعریف کرده اما اسمیت آنها را ساختگی می داند زیرا به هیچ وجه نمی توان یک نظریه را زیرعنوان مشخصی قرار داد. بنابراین در روابط بین الملل به دلیل نبود یکپارچگی و اجماع شاهد مناظرات نظری هستیم.

مناظرات نظری در روابط بین الملل

تاکنون سه یا چهار مناظره میان رهیافت های نظری روابط بین الملل رخ داده است: مناظره اول بین آرمانگرایان و واقع گرایان بود که جنبه هستی شناختی داشت و به بحث (سرشت نظام بین الملل و انگیزه رفتار دولت ها) مربوط می شد که داشت که با وقوع جنگ جهانی اول و شکست‌آرمان گرایان به پایان رسید. مناظره دوم جنبه معرفت شناسی- روش شناسی داشت، بین رفتارگرایان طرفدار به کارگیری روش های علوم طبیعی در روابط بین الملل از یک سو و سنت گرایان مخالف بکارگیری روش های کمی- تجربی و به کارگیری تاریخ، فلسفه، تجربه فردی و اشراق در روابط بین الملل از سوی دیگر. در مورد مناظره سوم توافق چندانی وجود ندارد برخی آن را میان رفتارگرایی و فرارفتارگرایی، برخی میان واقع گرایی و وابستگی متقابل یا فراملی گرایی و برخی آن را میان سه پارادیم واقع گرا، لیبرال و رادیکال می دانند. در مناظره سوم بحث بر سر ساختار نظام و ماهیت آن، کنش گران اصلی و رابطه میان سیاست داخلی و بین المللی است.

از جنبه ای دیگر مناظره سوم، بحث میان نو واقع گرایان و منتقدان پسا اثبات گراست که ماهیتی فرانظری دارد. در یک سوی مناظره جریان اصلی علم گرایی معتقد به شناخت عینی و در سویی دیگر ضد شالوده گرایان منکر امکان شناخت قرار دارند. از  دیگاه اول معرفت شناسی به هستی شناسی شکل می دهد ولی از دیدگاه دوم برعکس. گروه دوم معتقدند که هیچ معیاری برای ارزیابی شناخت و دعاوی حقیقت وجود ندارد.

مناظره چهارم بین خردگرایان (نو واقع گرایان و نولیبرال ها) که خرد انسانی را قادر به رسیدن به شناخت می دانند و بازاندیش گرایان (نظریه پردازان انتقادی و پساساختارگرا) که بر اجتماعی بودن واقعیت، نقش معنا، زبان و … در شکل دادن به واقعیت تأکید دارند است.

 

بنابراین ما با روابط بین الملل به عنوان رشته ای مواجه هستیم که تعدد و تکثر و تضاد نظری به ویژگی اصلی آن تبدیل شده است.

نمایش بیشتر

سید محسن مدنی بجستانی

مهندس برق قدرت - فوق لیسانس علوم سیاسی

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا