اندیشه سیاسی

فیمینیسم-قسمت هفتم خلاصه کتاب تحول در نظریه های روابط بین الملل

فیمینیسم(فمینیسم)-قسمت هفتم خلاصه کتاب تحول در نظریه های روابط بین الملل

 

 

فصل هفتم : فیمینیسم

 

انگاره تاثیر گذاری جنبش های اجتماعی بر معرفت بشری – به معنای دگرگونی در برداشت از واقعیت و مخدوش دانستن دعاوی «علمی» یا در کل «صادق » و «حقیقی» درباره جهان خارج – کم وبیش مبتنی بر فرض « برساختگی اجتماعی واقعیت » است. ‹واقعیت جد از تفسیر ما از آن نمی تواند تعریف شود. ‹واقعیت به طرق مختلف قابل توضیح است و جنبش های اجتماعی می توانند در آن تاثیر بگذارند. ‹این توجه به رویه های شناختی همراه با باور به رابطه میان «شناخت » و «قدرت» است.

  • هوداران جنبش زنان در غرب نیز به ویژه در ده دهه اخیر به این باور رسیده اند که مسئله شناخت مسئله ای سیاسی  است زیرا با قدرت در ارتباط است.==‹از سیاست نظریه (politics of theory)سخن می رود.
  • چاندرا موهانتی :  فیمینیسم عملی سیاسی است که در مقابل فشار تمامیت بخش مجموعه های شناختی قدیمی « مشروع » و «علمی » می ایستد و مقاومت می کند.
  • یعنی آنها معتقدند که مطالعات در حوزه های مختلف علمی از پزشکی تا روان شناسی و … به گونه ای هدایت شده اند که یا زنان در آن نادیده گرفته شده اند ، یا تصویری از زنان ارایه می شود که گویی شکل تحریف شده ای از مرد است به عنوان نمونه ای آرمانی انسان.مهم تر از آن اینکه این علوم زن را ب شکل سنتی آن بازتولید می کنند و وضعیت اجتماعی زنان را که محصول تاریخ است ، طبیعی ، جوهری و ذاتی نشان می دهند و تداوم آن را برای جامعه ضروری جلوه مید هند.
  • فیمینیسم به صحن دانشگاه ها برای فعالیت بسیار توجه می کند.برای مبارزه با کنترل « پدرسالاری» بر دانش و به رسمیت شناختن مطالعات زنان به دوره هایی در مطالعات زنان شکل داده است.
  • نظریه های اجتماعی فیمینیستی برخلاف «نظریه های جامعه شناختی » که گفتمانهای شالوده محورند فارغ از تعارضات اجتماعی ،مبارزات سیاسی ، و مناظرات عمومی است ، متاثر از رویدادهای خارج از گفتمان است ، و تعهدی اجتماعی ، دارد و نوعی شناخت اجتماعی عمل گرایانه و معطوف به ایجاد دگرگونی محسوب می شود و تا حدی به سمت فلسفه می لغزد.
  • در بعد هستی شناختی ، آنها برداشت از موضوع ، شرایط موجود آن، روابط میان پدیده ها و … را به شکل بنیادین به چالش می کشند و در مقابل مرد محوری دانش بشری قرار گیرند . و بر نفی جوهرگرایی تاکید دارند.
  • دامنه اختلافات درونی فیمینیسم اساسا اجازه شکل گیری قرائت واحدی از فیمینیسم نمی دهد.

جریان های اصلی فیمینیسم و ر.ب

فیمینیسم لیبرال :

o        این گروه از فیمینیسم ها به دنبال آن بوده که الگوهای رفتاری ، نقشها ، برداشت ها ، حقوق ، تکالیف ، امتیازات و … مردان را به عنوان یک گروه اجتماعی مسلط به زنان بسط می دهند.

o        حوزه اصلی مبارزات این گروه پیگیری حقوق زنان در عرصه های سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی است.==‹برای رفع تبعیض تلاش می کنند.

o        باور به تساوی کم وبیش طبیعی و ذاتی میان زنان و مردان باعث شده که برای تبیین تفاوت های عینی میان زنان و مردان ، از یک سو به عدم عمومیت آن ها تمسک بجویند و از طرف دیگر با استناد به استثنا پذیری ها ، عمدتا به دنبال تبیین های اجتماهی برای ظهور این تفاوت ها باشند.

o        به همین دلیل آنها به نقش برخورد ها ، آموزش از خانه و مدرسه ، کتاب های درسی ، محتوای نشریه و … در شکل دادن و تقویت الگو های خاص از زنان و مردان تاکید می کنند.و همین ها را علت تفاوت ها می دانند.

o        فیمینیست های لیبرال معمولا در حوزه آکادمیک فیمینیست های تجربه گرا (empiricist)یا ادغام گرا (integrative)خوانده می شوند.

o        آنها مانی و اصول حاکم بر پژوهش علمی به معنای مدرن آن ، از جمله واقع گرایی فلسفی ( به عنوان فرض وجود عالم مستقل از انسان شناسا ) را پذیرفته اند و عقلانیت مدرن را پایه شناخت می دانند ، لزوم « عینیت » در پژوهش را مورد تاکید قرار می دهند و بر آن اند که پژوهش علمی می تواند واقعیت را چنان که هست توصیف کند و از این طریق راه تغییر آن را تیز مشخص می سازد.

o        فیمینیست های لیبرال بر آن اند گه «جنس گرایی » (sexism)-به معنای جانبداری جنسیتی – یکی از موانع نیل به شناخت علمی است.در مطالعات ، تحقیقات و نظریه  پردازی های علمی جانبداری جنس گرایانه (sexist bias)وجود دارد و که پیامد های ضد کارکردی برای کل جامعه و برای زنان به طور خاص دارد.

o        ساندرا ویتورت : فیمینیست های لیبرال در حوزه ر.ب دو راهبرد را دنبال کرده اند :

  1. به دنبال نشان دادن این موضوع بوده اند که نمایندگی زنان در کل در حوزه های سنتی ر.ب کمتر از حدی بوده که می بایست باشد.در عین حال ، خواسته اند موانع این محدودیت ها را تبیین کنند و را ه های رفع آن ها را نیز نشان دهند.از آنجا که فیمینیسم لیبرال اهمیت خاصی برای «جامعه پذیری » قایل است ، در بسیاری از موارد به آثار جامعه پذیری متفاوت دختران و پسران اشاره می کند و نشان می دهد که چگونه حضور زنان در عرصه های مختلف حیات ب ی تاحدی به دلیل عدم علاقه آن هاست.. نیز مردان با مخالفت مانع رشد استعداد  زنان در این حوزه می شوند.
  2. اینکه زنان واقعا به نوعی در حوزه ر.ب فعالیت داشته اند اما این حضور به انحاء مختلف کمرنگ شده است.

o        اینکه فیمینیست های لیبرال اساسا به ارزیابی و بررسی خصوصیات ساختاری روابط نابرابری میان زنان و مردان نمی پردازد و مورد انتقاد دیگر فیمینیست ها قرار گرفته است.

فیمینیست های رادیکال:

o        مشخصا از اوایل دهه ۱۹۷۰ درایالات متحده اهمیت یافت.

o        به نوعی به تفاوت جوهری میان زنان و مردان باور دارند.

o        مهم ترین و پایدارترین شکل ستم در جوامع بشری را « ستم جنسیتی » می دانند.

o        هدفشان براندختن «نظام طبقاتی جنسیتی » (sex class system)است.

o        از نظر آن ها زنان و مردان دو طبقه متضاد با منافع متضادند و در طول تاریخ مردان با استفاده از همه ابزارها ، رویه ها ، نمادها ، قوانین ، سنن و غیر به زنان ستم کرده اند.

o        پدرسالاری (patriaachy)یک نظام سلطه فراگیر و جهان شمول است که در همه جا و در همه روابط اسانی جاری و ساری است و از آن جا که ذهنیت زنان هم تحت تاثیر آن قرار دارد ، آن ها به نوعی « خودآگاهی کاذب » دچارند ==‹ تنها با برانداختن «پدرسالاری » است که زنان رهایی خواهند یافت.

o        آن ها با هرآنچه که از مردان است مخالف اند .که باید به سپهر عمومی مردانه اشاره کرد.==‹زنان نباید بکوشند تا به سپهر عمومی بپیوندند چرا که با این کار سلطه مردان را تحکیم می کند.

o        در عوض آن ها به دنبال  فایق آمدن بر مرزهای عمومی و خصوصی -آنچه که مردان تعریف کرده اند -هستند.

o        باید همه جا و همه چیز را عرصه مبارزه و موضوع تغییر انقلابی دانست و این علاوه بر نهادهای اجتماعی ، اقتصادی ، و سیاسی ، شامل فلسفه ، علم و زبان و … می شود.

o        فمینیستهای رادیکال عملا بسیاری از پیش فرض های بنیادی فلسفه پسادکارتی و به ویژه فلسفه علم مدرن را با طرح آنچه « چشم انداز زنانه » یا « دیدگاه فمینیستی » نامیده شد ، به چالش کشیده اند.

o        آن ها حقیقت بی واسطه (unmediate truth)را نفی می کنند.در فرایند شناخت ، همیشه عواملی که به موقعیت خاص سوژه شناسا در یک صورتبندی اجتماعی و سیاسی متعین بر می کردد،نقش واسط را ایفا می کنند.بنابراین شناخت عینی ، مستقل از موعیت خاص شناسا ، بی طرفانه وجود ندارد.==‹این بحث را تا آخر که منجر به نفی کامل حقیقت می شود ، ادامه نمی دهند .

o        معتقدند که حقیقت نزد آن هاست.

o        به نظر آنان نظریه اجتماعی و سیاسی را مردان نوشته اند و می نویسند و این نظریه ها برای مردان و درباره مردان بوده و هست .زن در این نظریه ها « غایب » است.==‹آنچه که مستقیما  به زندگی زنان مربوط می شود یعنی خانواده ، سپهرخانگی ، حوزه خصوصی ، عواطف ، روابط بین الاشخاصی و … موضعات ارزشمندی برای مطالعه قلمداد نمی شوند و در حاشیه باقی می مانند.

o        فمینیسم رادیکال ر.ب را مانند سایر حوزه های شناخت علمی تحت نفوذ و سلطه جهان بینی و اندیشه های مردمدارانه می داند.

o        پرخاشجویی و تجاوز گری خصلتی عمیقا مردانه است و در مقابل صلح طلبی ذاتی زنان و بر اساس طبیعت مادرانه و خصلت پرورش دهنده زنان قرار می گیرد.

o        بحث اعظم مباحث فمینیست ها در حوزه ر.ب به تقابل میان زنان  و مردان است.

o        اگر زنان در مطالعه و عمل در عرصه ر.ب مسلط بودند ، فهم از جنگ و صلح بالکل متفاوت می شد.در شرایط حاضر زنان تنها امید به رهایی در مقابل خطرات مربوط به جنگ هسته ای اند.

o        فمینیسم رادیکال به دلیل چشم انداز جوهر گرایانه و نیز برتری ذاتی که برای زنان در تمام عرصه ها نسبت به مردان قایل اند مورد انتقاد فمینیست های پسا تجددگرا قرار دارند.از این نظر مورد انتقاد هستند که با تاکید بر تفاوت ها میان زنان و مردان ، عملا همان چیزی را که مردان سنتا می کویند ، بازگو می کنند و تنها به برتری زنان اعتقاد دارند.

فمینیست پساتجددگرا:

o        بیشترین انتقادهایی که در دو دهه اخیر به فمینیست ها شده است با تکیه بر اندیشه های پ ت ها بوده است.==‹کروهی جدید از فمینیست ها با عنوان فمینیست های پ ت یا حتی پسافمینیست ها شکل گرفته اند.(post feminist).

o        فمینیستم در روایات مختلف یک فراروایت (بالاخص رادیکال ) بود.یعنی روایتی که ادعا می کرد می تواند « بیرون حوزه ای بایستد که مدعی است حقیقت را در مورد آن می گوید ».و زنان در آن به عنوان «فاعلان شناسایی فراتاریخی و فرا گفتمانی » تلی می شوند که «حقیقت » را یافته اند.

o        فمینیسم پسا مدرن «نظریه فمینیستی واحد » را نفی می کند ==‹ فمینیسم به یک نظریه اجتماعی متکثر تبدیل می شود ، تفاوت میان زنان و تعدد فمینیسم را مطرح و از آن استقبال می کنند.

o        فمینیست های پ ت جوهر گرایی را نفی می کنند و تاکید می کنند که جنس (sex)و جنسیت (gender)برساخته های اجتماعی اند.یعنی نحوه نگرش به جنس و جنسیت امری تاریخی است.هیچ هسته طبیعی هویتی وجود ندارد.

o        جین فلکس تاکید می کند که روابط جنسیتی نیز هیچ جوهر ثابتی ندارند و در درون و در طول زمان تغییر می کنند.==‹ مقوله ای به نام «زن » اصلا وجود ندارد که فمینیست ها بخواهند در راه آن « عمل » کنند.

o        بحث فمینیست های پ ت متاثر از آرا فمینیست های رادیکال و هم پ ت است.

o        شمن : سوژه فلسفی مدرن که خود  را به عنوان « مرجع اقتدار معرفت شناختی » مطرح می کند ، «مزد بورژاوی سفید پوست غربی » است که به رغم سرشت به ظاهر فارغ از جنسیتش ، سرشتی جنسیتی دارد.

o        چشم انداز « زنانه » موضوعیت نخواهد داشت . به دلیل نفی یکپارچگی زنان و حتی نفی موجودیت زن

o        کل زنان یک داستان ندارند.

o        پ ت با شالوده شکنی از مفهوم و مقوله «زن» و نفی امکان سخن گفتن و عمل کردن به نام « زنان » ، عمل اجتماعی زنان و اساسا جنبش زنان را به یک مشکله تبدیل می کند.در عمل می تواند منطقا به نفی فمینیسم منجر می شود ==‹ از عصر پسافمینیسم سخن می گویند.

o        دربرداشت فمینیست های پ ت آنچه که مهم است زنان و مردان و رابطه بین آن ها نیست بلمکه زنانگی و مردانگی است و آنچه مهم است سرکوب زنانگی در طول تاریخ است.

برخی از دستاورد های فمینیست ها در ر.ب

  • در مجموع ادعای فمینیست ها این است که در رشته ر.ب آگاهی جنسیتی وجود ندراد . زنان رسما از این رشته حذف شده اند.
  • فمینیست ها با نقد متون  پایه ر.ب می کوشند زمینه ای برای تدقیق نقادانه در مورد عرصه های پذیرفته شده گفتمان حاکم بر ر.ب بیابد.
  • اشتاین مانند واکر و اشلی نشان می دهد که چگونه می توان قرائت متفاوت از ماکیاولی داشت.
  • سیلوستر نشان می دهد که چگونه در همه مناظرات سه گانه در رشته ر.ب ، مردان کنترل شناخت را در اختیار دارند.
  • در وهله نخست آن چه زیر سئوال می رود ، بنیاد هستی شناختی ر.ب است که بر اساس تضاد میان داخل و خارج ، آنارشی و نظم ، تضاد و همکاری شکل می گیرد.
  • به نظر سیلوستر مشکل اصلی در هر سه مناظره ر.ب تضاد میان آنارشی و همکاری است  که مبتنی بر برداشت دو وجهی مردانه است و نمی تواند دریابد که آنارشی و همکاری شبکه ای از روابط اند و نه دوقطب غیر قابل جمع.
  • فمینیست ها بر آن اند که ویژگی جهان عبارت است از وجود سلسله مراتب جنسیتی که به زیان زنان است و این وضعیت باید زیر سئوال برود ، ریشه های تاریخی آن نشان داده شود و را ه برای تغییر آن هموار گردد.==‹همه نظریه های فمینیستی به نوعی در خدمت « واژگون سازی » (subversion)است.
  • کانون اصلی نقد این رشته ، بی توجهی حوزه مطالعات ر.ب و نظریه پردازی های آن به زنان ( یا مسئله جنسیت ) و پیامد های مسایل ب ی برای آنها و مردمداری نظریه های آن.
  • ساندرا ویتورت نشان می دهد که تعهدات هستی شناختی واقع گرایی به « دولت و دولتمرد » جایی برای جذب جنسیت در ر.ب نمی گذارد.چشم انداز جامعه جهانی به رغم امکان هستی شناختی جذب مقوله جنسیت جایی برای بحث در مورد روابط جنسیت به عنوان روابط قدرت نمی دهد.
  • واقع گرایی اصلی ترین آماج حملات انتقادی فمینیست ها بوده است.
  • فمینیست ها در پی آن اند که مانند پ ت دعوی مشروعیت و حقیقت جریان اصلی را به چالش بکشند و راه را برای صداهای حاشیه ای از جمله زنان و فمینیست ها بگشایند.

 

فمینیسم و مفاهیم پایه در ر.ب

  • فمینیست ها می خواهند جنسیت را تبدیل به مقوله اصلی تبدیل کنند ، و این به معنای تحول کل شناخت است.
  • جنسیت از نظر فمینیست ها سه بعد دارد :

o        بعد نمادین که به ارزش گذاری ها ی مثبت برای امور مردانه و ارزش گذاری های منفی برای زنانگی می شود.

o        بعد ساختاری که به نابرابری های موجود در روابط جنسیتی اشاره دارد و آن را یک رابطه قدرت می داند

o        بعد فردی روابط جنسیتی که در این سطح نیز مسئله جنسیت به معنای زنانگی نیست.

  • اغلب فمینیست ها تاکید می کنند که قصد ندارد نظریه رقیب ارایه کنند بلکه بیشتر به مداخله های راهبردی توجه دارند که واقع نمایی  های جریان اصلی را زیر سئوال ببرد.

قدرت :

o        از نظر فمینیست ها قدرت مفهومی جنسیتی است .همیشه به معنای رابطه سلطه درک می شود و این نوع قدرت همیشه و در پیوند با مردانگی بوده است.زیرا اعمال قدرت  عموما فعالیتی مردانه است.در عوض هنگامی که زنان از قدرت می گویند بر « انرژی ، ظرفیت و توان بالقوه » تاکید دارند.

o        زنان بیشتر بر قدرت به معنای « اقناع » تاکید می کنند چون به ندرت به ابزار اجبار و قهر دسترسی داشته اند.( جین جاکت )

o        اگر قدرت به معنای رابطه ی متقابل توانمندسازی در نظر گرفته شود می تواند به بنیانی برای سازماندهی های اجتماعی جدید ، عم در سطح ملی و هم درسطح ب ی باشد.

دولت :

o        نقد فمینیست ها بر دولت بر اساس فرض نابودی و یا اضمحلال آن نیست .دولت به عنوان کنش گری عقلانی و خود مختاری زیر سئوال می رود.

o        نقش دولت در بازتولید روابط نابرابر جنسیتی : « فرایند شکل گیری دولت به گونه ای روابط اجتماعی را بازسامان می دهد که استثمار جنسیتی و طبقاتی تحکیم شود، نهادینه گردد ، مشروعیت یابد و بازتولید شود ».

o        شکل گیری دولت متمرکز به جای اجتماعات محلی نامتمرکز و خویشاوندی به معنای از دست رفتن بخشی از اقتدار زنان بود ، زیرا در این جوامع اقتدار پراکنده و موردی است و نه متمرکز و جبری .

امنیت ، جنگ ، صلح:

o        امنیت یعنی کاهش همه انواع خشونت از جمله فیزیکی ، ساختاری و زیست محیطی.

o        نقطه عزیمت ان ها در این بحث فرد یا اجتماع محلی است نه دولت یا نظام ب .

o        تاکید فمینیست ها بر نا امنی زنان در داخل جوامع ، این فرض جریان اصلی که امنیت درون دولتها است و در سطح ب  نیست ، به چالش کشیده می شود.

o        در مقولهجنگ بیشتر توجه فمینیست ها بر پیامد های آن  به خصوص تاثیر آن بر غیر نظامیان و زنان است.

o        یکی دیگر از پیامد های جنگ نقش آن در هویت سازی زنانه و مردانه است.این هویت سازی موقعیت مردان را به عنوان رزمنده و زنان را به عنوان غیر رزمنده تثبیت می کند.

o        فقر هم برای فمینیست ها از اشکال ناامنی است .در بعد اقتصادس ==‹ بیشترین قربانی آن زنان هستند.

توسعه :

o        فمینیست ها نشان می دهند که چگونه در برنامه ریزی برای توسعه ، علیه زنان تبعیض می شود ، می کوشند زنان را در درون پروژه نوسازی و فرایند های توسعه ادغام کنند.

o        بر ارزشهای زنانه مانند مراقبت تاکید می شود.

o        فرص این است که اگر توسعه  کمتر ابزاری و بیشتر کل گرایانه نگاه شود ، زنان به کنش گران اصلی در تصمیم گیریهای سیاسی ، اقتصادی ئ اجتماعی تبدیل می شوند.

عدالت:

o        یکی از حوزه هایی که از سوی جریان اصلی غیر علمی تلقی می شود ، اما برای نظریه پردازی سیاسی یا هنجاری حایز اهمیت زیادی است.

o        اونارا ادنیل به این بحث وارد شده است.می گوید : در بحث درباره عدالت ب ی باید به شباهت آن در مورد عدالت جنسیتی نیز توجه داشت.در هر دو مورد ، مسئله این است که اصول عدالت باید منتزع از تفاوت ها باشد ، و در عین حال قضاوت در مورد عدالت نسبت به تفاوت های میان آن ها نیز پاسخگو باشد.

o        اصول بنیادین عدلات عبارتست از اینکه کنش ها و نهادها نباید بر مبنای فریبکاری و یا قربانی سازی عمل کنند و این به معیار عدالت تبدیل می شود.

o        راه برای قضاوت در موارد خاص عملی : برای همه متعاملان شان کارگزاری به رسمیت شناخته شود و در هر موردی که اقدام یا عدم اقدامی کاگزار خاصی را تحت تاثیر قرار می دهد ، جلب رضایت ( واقعی  و نه صوری ) او ضرورت می یابد.

 

o        جریان اصلی ادعا دارد که فمینیسم در ر.ب به معنای وارد کردن «متغیر جنسیت » است ، اما فمینیست ها با این برداشت مخالف هستند ، و تاکید دارند جنسیت یک متغیر نیست ، بلکه یک چشم انداز یا یاک جهان بینی است ، زیرا موجد سوژگی خاصی است.

نمایش بیشتر

سید محسن مدنی بجستانی

مهندس برق قدرت - فوق لیسانس علوم سیاسی

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا