گندی شاپور نخستین شهر دانشگاهی جهان – برگی زرین از تاریخ علمی وسیاسی ایران
گندی شاپور نخستین شهر دانشگاهی جهان
از اولین شهر دانشگاهی جهان چه می دانید؟
چنانچه بگوییم گندی شاپور پرآوازهترین بیمارستان و نخستین شهر دانشگاهی جهان در دروه باستان بوده است، گزاف نگفتهایم.
از این روی بدنیست بدانیم افتخار ابداع روش درمان بیمارستانی تا اندازه زیادی از آن ایرانیان است. پژوهشگران با تکیه بر اسناد و روایات تاریخی، معتقدند در روزگار فرمانروایی ساسانیان علوم مختلف رشد چشمگیری یافت. در میان پادشاهان نخستین ساسانی از زمان اردشیر بابکان و شاپور یکم به بعد، زمینه آشنایی ایرانیان با علوم مختلف بتدریج فراهم شد. بنظر میرسد مجموعهای از کتابهای علمی و فلسفی به زبان یونانی و پهلوی در کتابخانهها و یا آتشکدهها نگهداری میشده است.
یکی از مهمترین ویژگیهای عصر ساسانی را میتوان در حوزه معماری و شهرسازی و احداث شهرهای جدید در نواحی مختلف قلمروی شاهنشاهی دانست. بیگمان نام شهرهای اردشیر خوره و وه اردشیر که در زمان فرمانروایی اردشیر بابکان احداث شد را شنیدهاید. و یا شهرهای نیوشاپور، بیشاپور، پیروز شاپور و همینطور گندیشاپور. روند احداث شهرهای جدید در روزگار دیگر شاهان ساسانی نیز ادامه داشت.
شهر گندیشاپور در زمان ساسانیان، یکی از نواحی هفتگانه خوزستان به شمار میرفت. این شهر در جنوب غربی ایران در خوزستان و نزدیک شوشتر واقع شده بود و دانشگاه آن که در نوع خود از مهمترین مراکز علمی دنیای کهن بود، در روزگار ساسانیان رونق و شهرت بسیار داشت.
گفته میشود گندیشاپور شهری دانشگاهی بوده و مجموعهای از دانشمندان علوم مختلف در آن به پژوهش و آموزش مشغول بودهاند. همچنین ترجمه متون و کتابهای علمی سایر ملل ازجمله یونانیان و هندیان در این مرکز علمی و تحقیقی باستان متداول بوده است.
این دانشگاه گرچه از زمان شاپور یکم پایهریزی شده بود، اما توسط خسرو یکم یا خسرو انوشیروان گسترش یافت و شمار زیادی دانشمند و پزشک در آن مشغول به تدریس، تحصیل و طبابت بودند. در این مرکز علاوه بر کتب تالیف شده، بسیاری از کتابهای یونانی و هندی نیز به زبان پهلوی که زبان متداول و رسمی فرمانروایی ساسانی بود، ترجمه و مورد تعلیم قرار میگرفت.
در شهر گندیشاپور دانشگاهی امکاناتی برای دانشمندان، فارغ از ملیت و حتی مذهبشان فراهم بود، از این روی همواره دانشمندانی در طب، ریاضی، فلسفه، نجوم و فیزیک از کشورهای همجوار و حتی نقاط دورتر به آنجا مهاجرت میکردند.
دانشگاه گندیشاپور در علم کیمیا یا همان شیمی، زیست شناسی و علوم پزشکی فعالیت چشمگیری داشت. گفته میشود در این مرکز علمی بخشی از آموزش و گفتگو به زبان سریانی نیز انجام میگرفت و از آنجا که زبان سریانی به زبان عربی نزدیک بود، بعدها این امر سبب انتقال سادهتر علوم ایران باستان به زبان عربی در دوره اسلامی شد.
سختگیریهای امپراتوری روم و بعدها بیزانس (روم شرقی) نسبت به برخی فرقهها و گرایشههای دینی صدر مسیحیت مانند نسطوریان و یعقوبیان و همچنین مخالفت کلیسای دولتی روم با برخی اندیشههای فلاسفی منبعث از افکار نو افلاطونی در قلمرو امپراتوری، در کنار تسامحی که در زمان شاپور دوم و بعدها در زمان خسرو انوشیروان نسبت به عقاید دانشمندان رومی، هندی و یونانی به عمل آمد، موجب مهاجرت شمار بسیاری از آنها به شهر گندیشاپور شد و زمینه شکوفایی علمی این شهر و دانشگاه در جهان آن روز را فراهم آورد. وجود پزشکان زبردست در بیمارستان مشهور این شهر نیز سبب رونق آن شد. پزشکانی که از قلمرو روم شرقی و یونان و همچنین از سوریه و مصر راهی این دیار شدند و مهارتی که برخی موبدان زرتشتی در پزشکی داشتند، باعث شد تا این بیمارستان به اوج شهرت خود برسد.
خسرو یکم حتی عدهای را به هندوستان فرستاد تا به فراگیری علوم بپردازند. بتدریج طب یونانی در مدرسه گندیشاپور رواج فراوان یافت. گفته میشود برزویه طبیب نیز در زمان انوشیروان به هند رفت و با تنی چند از دانشمندان و کتب هند به ایران بازگشت. شاخههای دیگر دانش نظیر فلسفه نیز در آن روزگار رونق بسیار یافت و کتابهای فلسفی ارسطو و افلاطون در زمان خسرو انوشیروان به پهلوی ترجمه شد. برخی پژوهشگران براین باورند که پیوستگی میان طب اسلامی و یونانی را باید در بالندگی دانش پزشکی اواخر دوره ساسانی، بویژه در مدرسه گندیشاپور جستجو کرد. گفتنی است، هنگام ظهور اسلام گندیشاپور مهم ترین دوران خود را میگذراند و مهم ترین مرکز پزشکی عصر به شمار میرفت. بدین ترتیب محیطی برای تجمع دانشمندان با ملیتهای گوناگون فراهم گردید و سنتهای پزشکی یونانی، هندی و ایرانی را با هم در آمیخت و پس از ظهور اسلام به دانشمندان اسلامی منتقل شد. گفته میشود نخستین فرآورده دارویی در دروه اسلامی نیز از این مرکز بزرگ پزشکی جهان که مرکز تجمع شیمیدانان بود، بدست آمده بود.
نخستین مرکز بیماریهای دریایی جهان
در دانشگاه جندی شاپور، دوره ساسانیان، بخشی به گردآوری اطلاعات در باره بیماریهای دریانوردان و راههای درمان آنها اختصاص داشتهاست. در سفرهای دریایی اکتشافی که در زمان هخامنشیان انجام میشد، همواره پزشکانی با کاروانهای دریایی همراه بودند که وظیفه مراقبتهای بهداشتی دریانوردان را بر عهده داشتهاند. در کتاب دینکرد آمدهاست که «در دوران ساسانی در بندر سیراف و بندر هرمز نوعی دانشکده افسری به نام ناوارتشتارستان به آموزش و پرورش افسران نیروی دریایی ایران میپرداخت».قبل از اسلام
ابن ندیم مینویسد: «اردشیر ساسانی تمام کتابهای باستانی ایرانیان که باقی مانده اما پراکنده شده بودند را از هند و چین جمعآوری و در خزانه نگهداری کرد. پسر او شاپور اول راه پدر را ادامه داد و و تمام کتابهایی که از زبانهای دیگر به پارسی ترجمه شده بود را جمعآوری کرد. او همچنین اوستا را به صورت یک کتاب گردآوری کرد. بنابر این پس از آنکه اسکندر اوستا را سوزاند آن را احیا کرد. کتابخانه دیگری که در این زمان ساخته شد کتابخانه خسرو اول در جندی شاپور برای دانشگاه آن بود. علاقه خاص او به جمعآوری کتابها از دورترین نقاط جهان مشهور است. جندی شاپور بهترین مرکز تحقیقاتی در دوران ساسانی بود. بسیای از دانشمندان از ملیتهای مختلف مخصوصا نسطوریها در آنجا گرد آمده بودند و بسیاری از کتابها به دستور خسرو اول به فارسی ترجمه شده بود. علاوه بر این دو کتابخانه، کتابخانههای بزرگ و معتبر دیگری هم وجود داشت. همه آتشکدهها و پرستشگاهها مانند همه بیمارستانها و مراکز تحقیقاتی و آموزشی گنجینه کتابهای خودشان را داشتند.»
دانشگاه جندی شاپور در عصر خود بزرگترین مرکز فرهنگی شد. دانشجویان و استادان از اکناف جهان بدان روی میآوردند. مسیحیان نسطوری در آن دانشگاه پذیرفته شدند و ترجمه سریانیهای آثار یونانی در طب وفلسفه را به ارمغان آوردند. نو افلاطونیها در آنجا بذر صوفی گری کاشتند. سنت طبی هندوستان، ایران، سوریه و یونان در هم آمیخت و یک مکتب درمانی شکوفا را به وجود آورد. به فرمان انوشیروان، آثار افلاطون و ارسطو به پهلوی ترجمه شد و در دانشگاه تدریس شد.
بیمارستان و مدرسه جندیشاپور در تاریخ فرهنگی ایران زمین اهمیت بسیار دارد. به تصریح اغلب منابع تاریخ پزشکی دوره اسلامی، این مرکز علمی در انتقال دانش پزشکی یونانی، ایرانی و هندی به عالم اسلام سهم فراوانی داشتهاست. نخستین بیمارستانهای دوره اسلامی طبق الگوی بیمارستان جندیشاپور بنا شد. با این همه، اطلاعات تاریخی ما چندان نیست که بتوان تصویری دقیق از اوضاع علمی و فرهنگی این شهر عرضه کرد. آنچه در منابع دوره اسلامی در باره پیشینه علمی این شهر آمده است، گاه به افسانه میماند. پژوهشهای جدید نیز، بعضاً، حاوی ادعاهایی ناسنجیده و غیرمستند است و تشخیص درستی این اطلاعات بسیار دشوار مینماید.
به گزارش قفطی، شاپور اول، همزمان با بنیان نهادن شهر، جمعی از صاحبان حرفههای گوناگون و بهویژه طبیبان حاذق را از قسطنطنیه به جندیشاپور آورد. این گروه نوجوانان را آموزش دادند و باعث شهرت شهر به عنوان مرکزی طبی شدند (که این گروه را والریانوس قیصر روم و همراهان اسیر وی معرفی کردهاست که شاپور از مهارت آنها در کارهای ساختمانی بهره برد). ابنعبری نیز اشاره کردهاست که گروهی از پزشکان یونانی به ترویج طب بقراطی در جندیشاپور پرداختند.
این گزارشها پیشینه آموزش پزشکی را در جندیشاپور به حکومت شاپور اول باز میگرداند. همچنین فردوسی، در نقل ماجرای قتل مانی به روزگار بهرام اول، نوشتهاست که چوبه دار مانی را در کنار دیوار بیمارستان شهر برپا کردند. اگر این مطلب را از نظر تاریخی معتبر بدانیم، پیشینه فعالیت بیمارستان جندیشاپور تا نیمه دوم قرن سوم میلادی به عقب میرود، اما الگود بر آن است که مدرسه جندیشاپور را شاپور دوم، ذوالاکتاف، تأسیس کرد و اداره آن را به اولیای کلیسای نسطوری سپرد.
به نوشته او، پزشکان و استادان آنجا – که برخی یونانی و برخی ایرانی بودند – پیش از آغاز خدمت روزانه، در مراسم دعای صبحگاهی شرکت میکردند، اما از گزارش منابع کهن بیش از این نمیدانیم که ذوالاکتاف از هند طبیبی به شوش آورد و احتمالاً برای پزشکی مسیحی، به نام تئودوروس / تئودوسیوس، کلیسایی در جندیشاپور بنا کرد. تئودوروس ظاهراً در آنجا طب تدریس میکرد و کتاب کُنّاش وی از معدود کتابهای فارسی است که در دوره اسلامی به عربی ترجمه شد.
دو حادثه دیگر بر رشد علمی جندیشاپور و نفوذ آموزههای یونانی در این مرکز افزود: نخست آنکه در ۴۸۹ میلادی امپراتور زنون، در پی حکم تکفیری که پاپ در باب نسطوریان صادر کرده بود، مدرسه دینی و پزشکی رُها را بست. متألّهان این مرکز به نصیبین و پزشکان آنجا به جندیشاپور کوچیدند و بدینسان از قلمرو امپراتوری روم به پادشاهی ساسانی پناه بردند.
در آن روزگار رُها شهری کاملاً یونانی مآب بود، اما جندیشاپور شهری جهانی بود و از هر تعصبی آزاد. حادثه دیگر در پی سختگیری یوستی نیانوس، امپراتور روم (حک: ۵۲۷ ـ۵۶۷ میلادی)، بر نوافلاطونیان و بستن فرهنگستان آتن در ۵۲۹ میلادی رخ داد. هفت حکیم نوافلاطونی آتن را ترک گفتند و، به امید دیدار پادشاهی مطابق با آرمان جمهوری افلاطونی، به دربار انوشیروان روی آوردند.
انوشیروان در گردآوری و ترجمه متون یونانی و هندی کوشید و گویا خود از تلفیق آثار یونانی و هندی کتابی در پزشکی تألیف کرد. وی برزویه حکیم، رئیس پزشکان ایرانی و سرپرست مدرسه و بیمارستان جندیشاپور، را برای جمعآوری برخی کتابهای پزشکی به هند فرستاد و پزشکی هندی به نام بُذ را برای تدریس طب هندی به جندیشاپور فراخواند. در سال بیستم پادشاهی انوشیروان، به دستور وی، گروهی از پزشکان جندیشاپور گرد آمدند و به بحث در باره موضوعات پزشکی پرداختند.
قفطی، ضمن ذکر نام چند تن از اعضای این انجمن، نوشتهاست که مناظرات آنها ثبت و ضبط میشد. از لحن وی چنین برمیآید که به ترجمه عربی این مناظرات دسترسی داشتهاست. با این وصف، دشوار میتوان این سخن الگود را پذیرفت که اگرچه به فرمان انوشیروان کتابی در سی مجلد در باره سموم تألیف شد و دانش نجوم مورد تشویق قرار گرفت، اما شاه نتوانست در جندیشاپور مدرسه طب تأسیس کند. در واقع، جندیشاپور به روزگار پادشاهی انوشیروان در اوج شکوفایی علمی بود.
بعد از اسلام
دکتر سیلمز در تحقیقی که در سال ۲۰۰۵ در ژورنال آمریکایی علوم اجتماعی اسلامی چاپ شد با اشاره به سالم ماندن دانشگاه گندی شاپور در حمله اعراب به ایران مینویسد: بعد از اینکه اعراب مسلمان ایران را تسخیر کردند، به زودی به اهمیت این مؤسسه آموزشی پی بردند و بر آن شدند که شکوه سابق آن را حفظ کنند. آنها همه سازمانهای شهر را باقی نگاه داشتند، از جمله بیمارستان، کتابخانه، مدرسه پزشکی و معابد آن را؛ و علاوه بر این برای دکترهایی که در گندی شاپور تحصیل کرده بودند شغل ایجاد کردند.
آوازه شهرت علمی این شهر را حارثبن کلده، که از جندیشاپوریان طب آموخته و در فارس طبابت کرده و ثروتی اندوخته بود، بیش از گذشته به گوش اعراب رساند. با اینکه از فعالیت مدرسه جندیشاپور، از زمان بازگشت حارث به طائف تا زمان فرا خوانده شدن جرجیس بن بُختیشوع نزد منصور (حک: ۱۳۶ـ ۱۵۸)، گزارشی در دست نیست، اما میتوان با اطمینان گفت که در این میانه فترتی در فعالیت علمی جندیشاپور روی ندادهاست. شاید از تأثیر برخی آموزههای زردشتی، همچون ثنویت، که زمانی بر اصول پزشکی یونانی رایج در جندیشاپور مؤثر بود، قدری کاسته شد، اما تعالیم مسیحی همچنان مانع از اهتمام پزشکان جندیشاپور به برخی حوزههای پزشکی، همچون کالبدشناسی، میشد.
آنان، بهرغم تأثیرپذیریشان از پزشکی نظری یونان، فعالیت خود را بیشتر به پزشکی بالینی و داروشناسی و داروسازی محدود کرده بودند. محمدی بر آن است که پزشکان و استادان جندیشاپور در فاصله فتح این شهر به روزگار خلافت عمر تا اوایل دوره عباسی مجبور بودند مستقل از حمایت حکومت به کار خود ادامه دهند و مدرسه و بیمارستان شهر را بگردانند، اما در ۱۴۸ خلیفه منصور به بیماری دشواری دچار شد و به دستور وی حاذقترین طبیب آن روزگار – که به تشخیص مشاوران خلیفه، جرجیس بن بختیشوع، رئیس پزشکان جندیشاپور، بود – به بغداد فراخوانده شد.
وی پس از درمان خلیفه عزت بسیار یافت و بعد از چهار سال اقامت در بغداد به جندیشاپور بازگشت و وعده داد تا شاگرد خود عیسیبن شُهلافا/ شهلاثا را به جای خود به بغداد بفرستد. به روزگار مهدی (حک: ۱۵۸ـ ۱۶۹) نیز فرزند جرجیس، بختیشوع، برای درمان هادی، پسر خلیفه، چندی به بغداد رفت و در ۱۷۱ نیز برای معالجه هارون به دارالخلافه رفت و اکرام بسیار دید. شش نسل از خاندان بختیشوع، در عین حفظ ارتباط خود با جندیشاپور، سالها از مهمترین پزشکان دربار عباسی بودند.
پزشکان جندیشاپوری در بغداد قدر و منزلت بسیار داشتند. این موضوع از گلایه یکی از طبیبان عصر جاحظ از کسادی بازار پزشکان عرب در مقایسه با طبْآموختگان جندیشاپوری یا مسیحی پیداست. سرنوشت ماسَوَیه نیز سبب مهاجرت جندیشاپوریان را به بغداد روشن میسازد. او که حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت، سی سال در بیمارستان جندیشاپور داروسازی کرد و پس از آنکه از کار برکنار شد با نومیدی به بغداد رفت، اما در آنجا، با اتکا به تجربیاتش، چشم پزشک مخصوص خلیفه شد. یوحنا پسر ماسَوَیه نیز در چشمپزشکی تبحر داشت و بیش از چهل اثر در پزشکی نگاشت.
او در بغداد مدرّس مهمترین مجلس درس طب آن روزگار بود و با آنکه اصنافی گوناگون از اهل علم و ادب به حلقه درس وی رفت و آمد داشتند، آنچنان که ابنابیاصیبعه گزارش دادهاست او نیز، همچون دیگر پزشکان جندیشاپور، مایل نبود دانش خود را به همگان بیاموزد. عتاب وی با حُنَینبن اسحاق، از اهالی حیرَه، نیز به همین سبب بود. با این وصف، حنین به درس ابنماسویه راه یافت و یکی از بزرگترین چشمپزشکان دوره اسلامی شد. به علاوه، ظهور او به عنوان مهمترین مترجم سریانی آثار یونانی، بر دانش جندیشاپوریان افزود.
او ۸۵ اثر جالینوس را به سریانی ترجمه کرد که اغلب به درخواست پزشکان جندیشاپور به انجام رسید. برخی از این ترجمهها برای دانشجویان جندیشاپوری متون درسی بهشمار میآمدند. اولیری تقاضا برای ترجمههای سریانی، در کنار ترجمههای عربی، را نشانه تداوم فعالیت علمی جندیشاپور دانستهاست. از سوی دیگر، مرکزیت یافتن بغداد در نهضت ترجمه آثار یونانی باعث مهاجرت گسترده طبیبان جندی شاپور به بغداد شد. آنان در آنجا بیش از جندیشاپور امکان تحقیق و تدریس پزشکی و دستیابی به ترجمههای سریانی داشتند. این مهاجرتها اگرچه از رونق علمی جندیشاپور کاست، اما زمینه انتقال دانش و تجربه این مرکز علمی را به بغداد بیش از گذشته فراهم آورد و نقشی درخور توجه در شکلگیری نهاد بیمارستان در جهان اسلام داشت.
محققان در باره میزان اهمیت مدرسه جندیشاپور در انتقال دانشهای دوره باستان، بهویژه پزشکی، به عالم اسلام هم نظر نیستند. هرچند اغلب آنان مدرسه جندیشاپور را اصلیترین واسطه انتقال پزشکی هند به جهان عربیزبان میشمرند و بدون وجود این مرکز امکان آگاهی یافتن مسلمانان از آموزههای پزشکی هند را در چنین زمان کوتاهی منتفی میدانند، اما در باره پزشکی یونانی و بهویژه جنبههای نظری آن اختلاف رأی دارند. سزگین، باتوجه به ترجمه کُنّاشِ اهرن اسکندرانی به قلم ماسَرجَوَیه یهودی در دوره مروانبن حَکَم (حک: ۶۴ـ۶۵)، بر آن است که اولین آثار پزشکی علمی از اسکندریه یا مراکز علمی شام به دست عربها رسید و این تصور که مسلمانان در پزشکی نیز مانند دیگر رشتههای علمی نخست به سراغ میراث ساسانیان رفته، نیازمند تصحیح است.
او همچنین نقش جندیشاپور را در انتقال پزشکی نظری یونان به جهان عربیزبان اساسی ندانسته و برای آغاز پزشکی نظری نزد مسلمانان به کتاب سموم جابربن حیان توجه کرده که بر پایه تألیفات یونانی و نوشتههای منسوب به بقراط، جالینوس، افلاطون، فیثاغورس و ارسطو شکل گرفته و سهم دانش پزشکی ایرانیان در این اثر منحصر به نام گیاهان و داروها شدهاست. سزگین در باره علم کیمیا نیز بیشتر به اعتراف روسکا به وجود نامهای کیمیایی ایرانی در برخی اشعار دوره اموی توجه کرده و به نقش مکتب جندیشاپور در انتقال این دانش به جهان عربیزبان نپرداختهاست و این پرسش را جدّی نگرفته که وجود نامهای ایرانی در دانشهایی از این دست نشانه چیست.
پیش از پرداختن به موضوع اخیر باید از زبان آموزش در مدرسه جندیشاپور پرسید. پژوهشگران در اینباره همسخن نیستند. به نظر براون، تدریس در جندیشاپور به زبان یونانی صورت میگرفته و زبان پهلوی تنها در داروسازی، آن هم به شکلی نه چندان آشکار، به کار میرفتهاست. این موضوع بهویژه بهسبب تفاوت انواع گیاهی موجود در ایران و یونان و اسکندریه طبیعی بهنظر میرسد؛ اما الگود زبان این مدرسه را در درجه اول سریانی و در کنار آن فارسی و عربی و دیگر زبانهای بومی متداول دانستهاست.
از تقاضای پزشکان جندیشاپوری هم روزگار با حنین برای ترجمه آثار جالینوس به سریانی، میتوان گمان برد که زبان علمی جندیشاپوریان حتی در سده سوم هجری سریانی بودهاست. بهعلاوه، از ترجمه آثار یونانی از فارسی به عربی به دست نسطوریان ساکن جندیشاپور، گزارشی در دست نیست. با این همه، اگرچه تأثیر مستقیم زبان پهلوی در انتقال دانشهای باستانی به عربی چندان زیاد نیست، اما سنّت ساسانی ترجمه و اقتباس علوم – که بهویژه در جندیشاپور تا دوره عباسیان ادامه یافته بود – از اصلیترین ریشههای فرهنگی نهضت ترجمه به شمار میآید.
جندیشاپوریان، افزون بر ترجمه متون، به تألیف آثاری بهویژه در پزشکی و داروسازی همت گماشتند و از این طریق نیز بر پزشکی دوره اسلامی تأثیر فراوان نهادند. کتاب الکنّاش جرجیسبن بختیشوع – که حنین آن را از سریانی به عربی ترجمه کرد – و کتاب قویالادویه المفرده اثر عیسیبن صُهاربخت و آثار فراوان یوحنابن ماسویه از جمله دغلالعین در چشمپزشکی و نیز کتابی در آزمون دانش پزشکان به نام محنهالطبیب و کتاب العین اثر شاگرد وی، حنین بن اسحاق، از مهمترین آثار جندیشاپوریان است.
ابنندیم در این زمینه بهویژه از کتاب الاَقرباذین تألیف شاپوربن سهل، رئیس بیمارستان جندیشاپور، نام برده که مرجع همه بیمارستانها و داروفروشیها بودهاست. الگود احتمال داده که نگارش این اثر آخرین اقدام رسمی مدرسه جندیشاپور و در عین حال نخستین تجربه تألیف اثری داروشناختی در جهان بودهاست. از این اثر تا نیمه دوم قرن پنجم در بیمارستان جندیشاپور استفاده میشد.
آثار تألیفی پزشکان جندیشاپور اغلب از میان رفته و فقط نقل قولهایی پراکنده از آنها باقی است که هنوز تحقیقات کافی در باره اهمیت آنها در تاریخ پزشکی صورت نگرفتهاست. به نظر سزگین، مهمترین اثری که از این مدرسه به دست ما رسیده، کنّاش جرجیس حَنّا، نگاشته در قرن دوم، است. تفسیر این کتاب، به قلم صهاربخت بن ماسَرجیس، نیز هنوز برجاست.
شهر جندیشاپور
گُندی شاهپور یا گُندی شاپور یا جُندی شاپور یکی از مهمترین شهرهای دوره ساسانی بود که توسط شاهپور یکم ایجاد گردید. ویرانههای جندی شاپور در خوزستان واقع در شرق شوش، جنوب شرقی دزفول و شمال غربی شوشتر جای دهکده شاه آباد کنونی بوده است. جندی شاپور از همان بدو تأسیس بتدریج بصورت یکی از مراکز علمی و پزشکی جهان آن روز در آمد و بنا بگفتهٔ تاریخنویسان شاپور دستور داده بود تعداد زیادی از کتابهای طب یونانی را به زبان پهلوی ترجمه و در آنجا نگهداری کنند، خسرو انوشیروان در این شهر بیمارستان بزرگی ساخت و بر توسعهٔ دانشکدهٔ پزشکی آن افزود. ابوحنیفه دینوری در کتاب اخبارالطوال گوید:
چون شاپور پسر اردشیر بابکان به شهریاری رسید، لشکر به روم کشید پس چون به عراق بازگشت به خاک اهواز رفت و به جستجوی جای مناسبی برای احداث شهری پرداخت تا اسیرانی را که از خاک روم با خود آورده بود، در آن جای سکنی دهد، پس شهر جندی شاپور را بنیاد کرد و این شهر را به زبان خوزی نیلاط میگفتند، لیکن مردمش آن را نیلاب میخوانند. با توجه به این نکته که شهر مذکور چند نام داشته، میتوان دریافت که پیش از تجدید بنا در روزگار شاپور وجود داشته و ناحیهای مسکونی بشمار میرفتهاست. معروف است که وی پس از غلبه بر والرین و ویران ساختن انتاکیه اسیران رومی را در این محل اسکان داد و نام آنرا وه اندیوک شاپور به معنی به از انتاکیه شاپور نامید.
مانی پیامبر ایرانی در همین شهر بدار آویخته شد و پیکر او را بر دروازه آویختند و از آن به بعد آن دروازه تا ادوار اسلامی بنام دروازهٔ مانی نامیده میشدهاست. دیگر از رویدادهای مهم تاریخی در این شهر قیام انوشکزاد فرزند خسرو انوشیروان را بر ضد پدر میتوان نام برد. انوشکزاد که در دامان مادری مسیحی پرورش یافته بود با تکیه به نیروی مسیحیان و گروهی از سپاهیان و بازرگانان قیام پردامنهای را آغاز کرد اما سرانجام مغلوب شد و قیام بشدت سرکوب گردید.
در این شهر ضرابخانهٔ بزرگی قرار داشت و اکثر سکههای یزدگرد سوم در این شهر و ناحیهٔ سیستان ضرب گردیدهاند. دروازههای شهر در حدود سال هیجدهم هجری بوساطت یکی از ایرانیان تازه مسلمان بر روی اعراب گشوده شد و شهر از ویرانی و انهدام نجات یافت، بدین ترتیب تا اوایل دوران خلفای عباسی این شهر به حیات اجتماعی خود ادامه داد. گندی شاپور در قرون سوم و چهارم هجری که بر اهمیت بغداد افزوده شد، بتدریج موقعیت خود را از دست داده، به ویرانی گرائید از این شهر بزرگ ساسانی فعلاً هیچ آثاری بر جای نمانده و بزحمت بقایای مختصری از خرابههای آن در نزدیکی رود کارون میتوان مشاهده کرد.
احداث اولین دانشگاه جهان
دانشگاه گندی شاپور در عصر خود بزرگترین مرکز فرهنگی شد. دانشجویان و استادان از اکناف جهان بدان روی میآوردند. مسیحیان نسطوری در آن دانشگاه پذیرفته شدند و ترجمه سریانیهای آثار یونانی در طب وفلسفه را به ارمغان آوردندنو افلاطونیها در آنجا بذر صوفی گری کاشتند. سنت طبی هندوستان، ایران، سوریه و یونان در هم آمیخت و یک مکتب درمانی شکوفا را به وجود آورد. به فرمان انوشیروان، آثار افلاطون و ارسطو به پهلوی ترجمه شد و در دانشگاه تدریس شد.
آغاز انحطاط جندی شاپور
ابهت و بزرگی جندی شاپور تا دوران اسلامی نیز گسترش داشت و خانواده بختیشوع تا آخرین روزگار جندی شاپور یعنی فروپاشی و انحطاط این مرکز علمی به صورت خانوادگی در آن حضوری مستمر داشتند. تا زمانی که هارون به پسر بختیشوع میگوید که بیمارستانی شبیه به بیمارستان جندی شاپور در بغداد برپا کند. این زمان مقارن با شروع انحطاط جندی شاپور و اعتلای بغداد است. به مرور پزشکان و لوازم پزشکی و همه امکانات از دانشگاه و بیمارستان به بغداد منتقل میشود، به گونهای که شهرت بغداد روزبه روز اوج میگیرد و در مقابل جندی شاپور نزول میکند. یاقوت حموی میگوید: در قرن هفتم، من با خرابههای جندی شاپور برخورد کردم. در واقع، شروع زوال جندی شاپور از قرن چهارم هجری مصادف با قرن نهم میلادی است.
تسخیر جندی شاپور
در زمان فتوحات سپاه اسلام، هنگام فتح این شهر مقاومتهایی صورت میگیرد. در ابتدا شهر توسط سپاهی به فرماندهی زر بن عبدالله محاصره میشود اما نمیتوانند وارد جندی شاپور شوند. عاقبت یک اسیر ایرانی در سپاه امان نامهای را به تیر بسته و داخل شهر میاندازد، اهالی جندی شاپور برحسب این امان نامه دروازههای شهر را باز میکنند. آن اسیر ایرانی گفت: دوست نداشتم خون آنها ریخته شود، چون آنها قوم من بودند. بدینسان جندی شاپور تسلیم سپاه اسلام شد، اما دوران انحطاط این دانشگاه در دوران هارون الرشید و خلفای عباسی صورت پذیرفت.
جندیشاپور در قرون نخستین اسلامی پناهگاه معارف و علوم عقلی به شمار میآمد. در آنجا نه فقط معارف یونانی، بلکه علوم هندی نیز تدریس می شد. پزشکانی که از جندی شاپور به بغداد میآمدند، گذشته از اشتغال به طبابت، کتابهای مهم طبی را نیز از زبانهای یونانی یا سریانی به زبان عربی ترجمه میکردند.
علوم پزشکی و زیستشناسی در آن زمان به وجود مدرسه جندیشاپور که در آنها سنتهای طب بقراطی و جالینوسی حفظ میشد، وابسته بودند. در روزگار خلافت عباسیان و با اجرای سیاستهای خلفای عباسی، بسیاری از اطبا و دانشمندان از نواحی گوناگون به مرکز خلافت و بیمارستان بغداد منتقل شدند و بتدریج رونق و حیات جندیشاپور رو به زوال رفت. گفته میشود مامون، خلیفه مشهور عباسی بیت الحکمه را در بغداد به تقلید از جندی شاپور ساخت. بعدها تمام مدرسه جندی شاپور به بغداد انتقال یافت که به این ترتیب رونق طب اسلامی از آن زمان آغاز شد. در دوران خلافت عباسیان بزرگترین اطباء، ایرانیانی بودند که به بغداد مهاجرت نمودند.
«نمایی از تپه باستانی باقی مانده در محوطه شهر جندیشاپور»
….
منبع: http://sassanids.com
http://www.modarair.com