دانش و تاریخ سیاسیمشاهیر سیاست
موضوعات داغ

مستند فرخی یزدی – شاعر آزادی خواه

 شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه

(تاج الشعرا) فرخی یزدی

 

(۱۲۶۸ یزد – ۲۵ مهر ۱۳۱۸) شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه و دموکرات صدر مشروطیت است. وی سردبیر نشریاتحزب کمونیست ایران از جمله روزنامه طوفان بود. او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود و در زندان قصر فوت کرده است.
مدفن او نامعلوم است.

……….

هجرت اجباری به روسیه و آلمان و خروج اجباری او از آن دو کشور

و خیانت تیمورتاش به فرخی یزدی و اسارت او به بهانه واهی

تطمیع، مسموم کردن، تهدید، ..زندان… مرگ(شهادت)
محمد فرخی یزدی فریاد مرد لب‌دوخته

محمد ناصری

محمد فرخی یزدی، چه در مقام روزنامه‌نگار و چه در مقام شاعر، هرچه نوشت، با جوهر خونش نوشت. سر نترس و ثبات قدمی که در ابراز عقایدش داشت، او را به کابوس استبداد تبدیل کرده بود. حسین مکی در وصفش نوشته: «فرخی برخلاف تمام کسانی که مدعی آزادی‌خواهی و میهن‌پرستی بودند، تنها مردی است که دست از تمام علایق مادی و همه تجملات زندگانی شسته، چون توفانی سهمگین به اصل زور و بنای استبداد حمله برده و سالیان متمادی به شهادت جمعی از مطلعین کنونی با عناصر استبداد و ارتجاع جنگیده و از هیچ‌گونه شکنجه و آزار و حملات خطرناک نهراسیده، مانند سیلی خانه‌برانداز که از کوهی سرازیر شود، یکه و تنها به استبدادیان تاخته و سرانجام پس از فداکاری‌های بسیار و فدا کردن همه‌چیز حتی سر خود را در این عرصه درباخته، بالاخره با کفن خونین به خاک سیاه خفته است».
فرخی روزنامه‌های «توفان»، «پیکار»، «قیام»، «طلیعه آیینه افکار» و «ستاره شرق» را منتشر ساخت و از هیچ جان‌فشانی و خطری برای رسوا ساختن جماعتی که باعث ذلت ایران و ایرانی شده بودند فروگذار نکرد. زمانی برای حاکم مستبد یزد چنین سرود:

خود تو می‌دانی نی‌ام از شاعران چاپلوس

کز برای سیم بنمایم کسی را پای‌بوس

لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی به

من و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی

با همین دو بیت چنان آتش بر جان حاکم یزد زد که لب‎هایش دوختند و به زندانش انداختند. با این احوال، فرخی با وجود همه مصایب و رنج‌هایی که متحمل شد، هیچ‌گاه از بیان آنچه درست می‌پنداشت و به صلاح مملکت می‌دانست دست نکشید و در آخر هم جانش را بر سر باورها و آرمان‌هایش داد. مزار فرخی هیچ‌گاه به‌طور دقیق مشخص نشد و فقط احتمال می‌رود پس از اینکه او در زندان به‌دست پزشک احمدی یا عوامل دیگری کشته شده، پیکرش را به گورستان مسگرآباد برده باشند.

 

..

آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی

دست خود ز جان شستم از برای آزادی

تا مگر بدست آرم دامن وصالش را

می دوم به پای سر در قفای آزادی

با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز

حمله می کند دائم بر بنای آزادی

در محیط طوفان زای ، ماهرانه در جنگ است

ناخدای استبداد ، با خدای آزادی

شیخ از آن کند اصرار ، بر خرابی احرار

چون بقای خود بیند در فنای آزادی

دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین

می توان تو را گفتن: «پیشوای آزادی»

فرخی ! ز جان و دل می کند در این محفل

دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی

 

نمایش بیشتر

سید محسن مدنی بجستانی

مهندس برق قدرت - فوق لیسانس علوم سیاسی

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا